گنجور

 
محتشم کاشانی

ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین

نشیمنی است ز مردم تهی بیا بنشین

تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم

هزار سال به دولت درین سرا بنشین

دو منزلند دل و دیده هر دو خانهٔ تو

چه حاجتست که من گویمت کجا بنشین

تو ماه مجلس ما شو به صد طرب گو شمع

به گوشه‌ای رو و زاری کنان ز ما بنشین

خوشست صحبت شاه و گدا به خلوت انس

تو شاه محترمی با من گدا بنشین