بیا و در دلم ای وحشت آشنا بنشین
چو چشم خود به سراپرده حیا بنشین
ز یاد چشم تو شیرین حکایتی دارم
برای خاطر ما یک نفس بیا بنشین
سبکروی ثمر نوبهار آزادی است
به پای سرو روان یک دم ای صبا بنشین
کدام سعی که آوارگی پناه نشد
به شاهراه توکل چو نقش پا بنشین
اگر زموج قدح درس دل نمی خوانی
به خاک مدرسه چون نقش بوریا بنشین
خطر شناس شو ار روشناس طوفانی
به مرگ شرطه و تدبیر ناخدا بنشین
نظر به روی تو کردن ز دور هم چمن است
به بزم ما ننشینی بیا جدا بنشین
به دام زلف کسی می تپی چرا سبکی
اسیر دل شده در سایه هما بنشین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به حضور و نشستن در دل شاعر. شاعر از وحشت آشنا میخواهد که در دلش بنشیند و به یاد چشم معشوق، بر لحظاتی شیرینی تأکید میکند. او به زیبایی به آزادی و آزادیبخشی طبیعت اشاره میکند و به انتظار نشستن معشوق در کنار خود دعوت میکند. شاعر همچنین از درد و رنج و جستجوی پناهگاه سخن میگوید و به اهمیت اعتماد و توکل اشاره میکند. او به تماشای چهره معشوق حتی از دور اشاره میکند و از سبکی و گرفتار شدن در زلف معشوق مینویسد. در کل، شعر به جستجوی عشق و زیبایی در زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: بیایید و در دل من که پر از نگرانی است، جای بگیرید. مانند اینکه چشمان خود را به پرده حیا و حجاب نزدیک کنید.
هوش مصنوعی: من خاطرهای شیرین از چشمان تو دارم، برای خاطر ما یک لحظه بیایید و بنشینید.
هوش مصنوعی: سبکروی و شادابی حاصل بهار آزادی است؛ ای نسیم! یک لحظه کنار درخت سرو بایست و استراحت کن.
هوش مصنوعی: کدام تلاشی که باعث نشد من در آوارگی پناه بگیرم، مانند نشانهای از توکل بر خدا به جای تو قرار بگیرم؟
هوش مصنوعی: اگر در دل خود علم و معرفت را جستوجو نمیکنی، پس مانند نقش و نگاری بیفایده در مدرسه نشستهای.
هوش مصنوعی: خودت را آماده کن و خطرات را بشناس، زیرا در شرایط سخت و طوفانی، باید با تدبیر و هوشمندی عمل کنی تا از خطرهای مرگبار جان سالم به در ببری.
هوش مصنوعی: او با اشاره به زیبایی و جذابیت چهرهات، میگوید که حتی از دور هم زیبایی چهرهات آرامشبخش است. اما اگر در جمع ما نمینشینی، بهتر است که به دور از ما تنها بنشینی.
هوش مصنوعی: چرا به خاطر زیبایی کسی خود را در خطر میاندازی؟ تو که اسیر دل شدهای، بهتر است در کنار محبت و گرمی پرندهها آرامشی پیدا کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آمدی، ز کجا میروی؟ بیا بنشین
بیا که میکنمت بر دو دیده جا بنشین
همین که روی تو دیدیم، باز شد در دل
چه حاجت است در دل زدن، بیا بنشین
مرا تو مردم چشمی، مرو مرو ز سرم
[...]
ز دیده در دلم ای سرو دل ربا بنشین
نشیمنی است ز مردم تهی بیا بنشین
تو شاه حسنی و خلوت سرای توست دلم
هزار سال به دولت درین سرا بنشین
دو منزلند دل و دیده هر دو خانهٔ تو
[...]
چه می شود؟ نفسی در کنار ما بنشین!
به این شتاب کجا می روی؟ بیا بنشین!
خدات خیر دهد، آخر این چه انصاف است؟
به رغم غیر دمی هم به بزم ما بنشین!
تمام روز دو چشمم در انتظار تو بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.