اگر حرفی ز سوز آتش عشقش بیان کردم
به رنگ شمع محفل خویش را صرف زبان کردم
فغانم از گداز آتش غم اشک حسرت شد
بحمدالله که درس ناله را امشب روان کردم
کشیدم بر سر آخر پردهٔ رسوایی عشقش
به جیب پارهٔ خود غنچه سان خود را نهان کردم
خیال مهر رویی بر دلم تابیده است امشب
زمین را از فروغ کوکب اشک آسمان کردم
چو صبح از ساغر خورشید جویا در دم پیری
چراغ خویش روشن از شراب ارغوان کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شدت عشق و غم ناشی از آن صحبت میکند. او به بیان احساساتش میپردازد و از سوز آتش عشق و گریههایش به خاطر حسرت میگوید. شاعر به عشق خود افتخار میکند و از رسوایی آن پرده برمیدارد. او رازی را در دل نگهداشته و در تاریکی آن را پنهان کرده است. خیال معشوقش در دلش تابیده و او نور وجودش را در زندگیاش احساس میکند. در نهایت، او به آینده و پیری فکر کرده و میخواهد چراغ امیدش را با عشق و زیبایی روشن نگه دارد.
هوش مصنوعی: اگر از سوز و آتش عشق او سخن بگوییم، همچون شعله شمعی میسوزم و تمام وجودم را در این کلام صرف میکنم.
هوش مصنوعی: نالهام از سوزش آتش غم، اشکم به خاطر حسرت ریخت. شکر خدا که امشب توانستم دردهای درونم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: در انتهای ماجرا، چون عشقش مرا افشا کرده بود، از شرم و رسوایی احساساتم را در دل خود پنهان کردم و خود را مانند غنچهای که در جیب پارهای پنهان شده، مخفی نگه داشتم.
هوش مصنوعی: امشب خیال چهره دوست بر دلم روشنایی بخشیده است و من زمین را به نور اشکهایم مثل ستاره پر زرق و برق کردهام.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح از نیام خورشید سر میزند، در دوران پیری، بخشی از وجودم را با یادگیری و تجربهای که از زندگی دارم روشن میکنم، مانند اینکه بخواهم از شراب رنگین لذت ببرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنایی از حباب اشک چشم خون فشان کردم
هوایت را درو از دیده مردم نهان کردم
ز جان بیرون نمی شد لذت عشقت بآسانی
مرا گفتی که ترک عشق من کن ترک جان کردم
دل خون گشته میل خاک پایت داشت دانستم
[...]
منم کز دل وداع کشور امن و امان کردم
ز ملک وصل اسباب اقامت را روان کردم
منم کانداختم در بحر هجران کشتی طاقت
رسیدم چون به غرقاب بلا لنگر گران کردم
منم کاورد کوه محنتم چون زور بر خاطر
[...]
ز هر نوعی که خاطرخواه او بود آنچنان کردم
که تا با خود به رغم دشمنانش مهربان کردم
ز شرح اشتیاق دوست، تا حرفی بیان کردم
سراپا خویشتن را چون قلم صرف زبان کردم
چنان کاول شناساند الف، استاد کودک را
من اول ناوک او را، به دل خاطر نشان کردم
شدم در مکتب دل تا گلستان خوان حسن او
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.