گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

اسیر پیچش آن طره شکن گیرم

ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم

ز حیرتم چه عجب گر بماند از رفتار

به روی آب روان گر کشند تصویرم

مرا ز ضعف به دل طاقت گسستن نیست

گر از سرشک بود دانه های زنیجرم

لب سخن نگشایم عبث که همچو کتاب

عیان ز پردهٔ خاموشیست تقریرم

به سینه غنچه پیکان شود مرا گل داغ

جدا ز گلشن کوی تو بسکه دلگیرم

چو ریخت دست قضا رنگ صورت هستی

ز پیچ و تاب رگ برق کرد تحریرم

شوم ز دشت نوردی اسیرتر جویا

که همچو خانه دو نقش پای زنجیرم

 
 
 
سنایی

نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم

به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم

نمی‌شناسم خود را که من کیم به یقین

از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم

عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه

[...]

انوری

ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا

چرا چنین ز نسیم صبات بی‌خبرم

به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد

خرد به باغ سخن بی‌شکوفهٔ هنرم

به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی

[...]

خاقانی

جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم

به سوی این دو یگانه به موصل و شروان

دلی است معتکف و همتی است برحذرم

هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا

[...]

ظهیر فاریابی

چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم

مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم

بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت

ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم

مرا به شادی رویش به سینه باز آمد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه