می گشاید چشم بستن قفل درهای وصال
پلک ها بر هم بود چسباندهٔ مشق خیال
گرد کلفت بسکه بر رخسارم از جوش غم است
روی بر دیوار در آیینه ام دارد مثال
صدمه های دل طپیدن سخت زور آورده است
بر فلک رفت استخوان پهلوی ما چون هلال
شاهراه وصل جانان پیش پا افتاده است
پای مالیدن ستم باشد ستم، چشمی بمال!
غم مخور جویا که زود از خاک برگیرد ترا
آنکه سازد پنجهٔ زربخش او گل را نهال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از دوری معشوق میپردازد. شاعر از لحظهای که چشم بر هم میگذارد و به خیال معشوقش میپردازد، صحبت میکند. او احساس غم و درد را بر چهرهاش میبیند و بیان میکند که دلش به شدت از دوری معشوق رنج میکشد. در ادامه، اشاره میکند که راه رسیدن به معشوق همواره در دسترس است، اما بر سر این راه، ظلم و ستمی وجود دارد که باید بر آن غلبه کرد. شاعر امیدوار است که روزی طبیعت دوباره او را به معشوق برد. به طور کلی، شعر تبیینکننده زخمهای عشق و امید به وصال دوباره است.
هوش مصنوعی: چشم بستن میتواند درهای وصال را باز کند؛ پلکها که به هم چسبیدهاند، همچون مشق خیال هستند.
هوش مصنوعی: بر اثر غم و ناراحتی، چهرهام خیلی خسته و آشفته شده و مانند آینهای که به دیوار آویزان شده، تصویر این حالتم را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر درد و رنجی که کشیده است، بسیار به تپش درآمده و این حال به قدری طاقتفرساست که حتی آسمان را تحت تأثیر قرار داده است. به گونهای که درد ما تبدیل به استخوانی شده که مانند هلالی در آسمان نمایان شده است.
هوش مصنوعی: راه ارتباط با محبوب و معشوق به قدری واضح و نزدیک است که اگر کسی به آن توجه نکند، مانند این است که خود را در زحمت بیدلی و بیتوجهی میاندازد. بنابراین، باید با دقت و آگاهی به این مسیر نزدیک شویم.
هوش مصنوعی: نگران نباش، چرا که آن کسی که میتواند گل را از زمین برویاند، به زودی تو را نیز از خاک برمیدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان
کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال
گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش
[...]
اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال
خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال
با دعا و با تضرع دستها بر داشتند
پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال
نصرة دین و دوام دولت و امن جهان
[...]
تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال
گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار
مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار
[...]
عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال
هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال
اتفاق و اتصال هر دو بر ما خرم است
مرحبا زین اتفاق و حبذا زین اتصال
عید آیینی است کز وی هست ملت را شرف
[...]
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.