به رنگ شمع بگدازد ز سوز سینه ام تیرش
چو موج باده گردد آب خون آلوده شمشیرش
نبیند در لحد هم کشتهٔ مژگانش آسایش
که باشد هر کف خاکی به پهلو پنجهٔ شیرش
به راه انتظار ناوکش خون دل حسرت
چکد چون بخیه های زخم از مژگان نخجیرش
چنان سنگین ز گرد کلفت خاطر بود آهم
که چون آرم به لب از سینه باشد شور زنجیرش
نهدرو سوی خلوتخانهٔ دل از حیا جویا
خیالم چو کشد بر پرده های دیده تصویرش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.