طعن ها زاهد به عشق پاک دامن می زند
از سفاهت آستین بر شمع ایمن می زند
رفتی از باغ و چو طاووس بدام افتاده ای
بال و پر در خاک و خون دور از تو گلشن می زند
می برد از جنگ با اغیار نقد خاطرم
می کششد خنجر به غیر و تیغ بر من می زند
بسکه پر گرد کدورت شد ز دل تا دیده ام
مهر و مه را هر نگاهم گل به روزن می زند
چون نسوزم کز غمش بر آتش پنهان دل
آمد و رفت نفس پیوسته دامن می زند
سرو قدت چون پی گلگشت آید در خرام
خنده ها جویا بهار از گل به گلشن می زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نو بهار آمد دلم فال شکفتن می زند
بوی گل بر آتش افسرده دامن می زند
نیست آسان خاطر جمعی پریشان ساختن
می گذارد برق تا خود را به خرمن می زند
اشک طوفان کوششی از بهر تعمیرم فرست
[...]
صاحب دیوان مرا آتش به خرمن می زند
خرمنم را سوخت یارب باز دامن می زند
خویش را در تیره شب دزد ار زند بر کاروان
او نمی ترسد ز کس در روز روشن می زند
گر برهمن آدمی را می زند ره نی عجب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.