اهل عالم جب به سوز عشق دل افسرده اند
سینه ها گویی که فانوس چراغ مرده اند
می فریبد هر قدر دور از نظر باشد سراب
گوشه گیران بازی دنیا فزون تر خورده اند
کی مراد خلق بر روی زمین حاصل شود؟
نوجوانان بسکه در خاک آرزوها برده اند
سخت ترسم شاهباز غمزه اش خالی فتد
مرغ دلها طبل وحشت از تپیدن خورده اند
نیست جویا دشمنی مانند خارا، شیشه را
دایم از وضع جهان اهل جهان آزرده اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و روز اهل عالم میپردازد که تحت تاثیر سوز عشق دلی افسرده دارند. سینهها مانند چراغهای خاموش شدهاند و هرچقدر از نظر دور شوند، فریب سرابها را میخورند. در این دنیای پر از آز و آرزو، جوانان به خاک ارزوهای خود سپرده میشوند و امید به تحقق خواستهها کمتر میشود. شاعر نگران است که این وضعیت غمانگیز باعث شود که نشانههای زندگی و امید از بین برود و در نهایت، دنیا همه را آزرده کند.
هوش مصنوعی: مردم دنیا به خاطر عشق، دلهای غمگینی دارند و به نظر میرسد که سینههایشان مانند چراغهای خاموشی است که دیگر نوری ندارند.
هوش مصنوعی: شراب هرچقدر هم که از دور به نظر بیاید، حقیقتی بیشتر از آنچه که در دنیا وجود دارد در دل خود دارد. افرادی که کنارهگیرند و از دنیای بیرون دوری میکنند، بیشتر از دیگران به بازیهای دنیا گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: آیا خواستههای انسانها در دنیا به حقیقت میپیوندد؟ جوانان به اندازهای در آرزوهایشان غرق شدهاند که خاک را زیر پا گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: بسیار نگرانم که جاذبه و زیبایی موردنظرش از بین برود و دلها همچنان در ترس و اضطراب به سر ببرند.
هوش مصنوعی: هیچ دشمنی مانند سنگ وجود ندارد که همیشه شیشه را به خاطر حال و روز افراد دنیا آزرده و ناراحت کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوندی که بر درگاه جاهت بندهوار
چرخ و انجم سالها اجری و راتب خوردهاند
بنده را فخرالزمان اسحق و چندین کس جز او
تازه از انعام تو چیزی حکایت کردهاند
گر درستست این سخن معلوم کن تا آن برات
[...]
دامن چشمانش آلودست خونی کردهاند
یا مگر دوشینه تا وقت سحر می خوردهاند
بر جمالش نقطهای دیدم عجب آمد مرا
تا چرا بر روی خورشید آن سیاهی کردهاند
گفتم آن خال سیه بر روی خوبت چیست؟ گفت:
[...]
رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت بردهاند
خار ما خوردیم و ایشان گل به دست آوردهاند
گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد از آنک
رخت ما پیش از نزول ما به منزل بردهاند
میپرستان محبت را ز غم اندیشه نیست
[...]
دیده ام را از جمال کعبه بینا کرده اند
توشه راه خراباتم مهیا کرده اند
خوش تماشاییست گبری سجده می آرد به دیر
دامن عرش و نقاب کعبه بالا کرده اند
برهمن گویا همی سوزد که هر سو در منا
[...]
رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت بردهاند
خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آوردهاند
نی غلط گفتم که آن دزدان بیناموس و ننگ
خون دلها خورده، آرام دل ما بردهاند
طالبان عدل و قانون را ز مرگ اندیشه نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.