گنجور

 
جویای تبریزی

اهل عالم جب به سوز عشق دل افسرده اند

سینه ها گویی که فانوس چراغ مرده اند

می فریبد هر قدر دور از نظر باشد سراب

گوشه گیران بازی دنیا فزون تر خورده اند

کی مراد خلق بر روی زمین حاصل شود؟

نوجوانان بسکه در خاک آرزوها برده اند

سخت ترسم شاهباز غمزه اش خالی فتد

مرغ دلها طبل وحشت از تپیدن خورده اند

نیست جویا دشمنی مانند خارا، شیشه را

دایم از وضع جهان اهل جهان آزرده اند

 
 
 
انوری

ای خداوندی که بر درگاه جاهت بنده‌وار

چرخ و انجم سالها اجری و راتب خورده‌اند

بنده را فخرالزمان اسحق و چندین کس جز او

تازه از انعام تو چیزی حکایت کرده‌اند

گر درستست این سخن معلوم کن تا آن برات

[...]

حکیم نزاری

دامن چشمانش آلودست خونی کرده‌اند

یا مگر دوشینه تا وقت سحر می خورده‌اند

بر جمالش نقطه‌ای دیدم عجب آمد مرا

تا چرا بر روی خورشید آن سیاهی کرده‌اند

گفتم آن خال سیه بر روی خوبت چیست؟ گفت:

[...]

خواجوی کرمانی

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

خار ما خوردیم و ایشان گل به دست آورده‌اند

گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد از آنک

رخت ما پیش از نزول ما به منزل برده‌اند

می‌پرستان محبت را ز غم اندیشه نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
نظیری نیشابوری

دیده ام را از جمال کعبه بینا کرده اند

توشه راه خراباتم مهیا کرده اند

خوش تماشاییست گبری سجده می آرد به دیر

دامن عرش و نقاب کعبه بالا کرده اند

برهمن گویا همی سوزد که هر سو در منا

[...]

ادیب الممالک

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

خار ما خوردیم و ایشان گُل به دست آورده‌اند

نی غلط گفتم که آن دزدان بی‌ناموس و ننگ

خون دل‌ها خورده، آرام دل ما برده‌اند

طالبان عدل و قانون را ز مرگ اندیشه نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه