گنجور

 
خواجوی کرمانی

رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده‌اند

خار ما خوردیم و ایشان گل به دست آورده‌اند

گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد از آنک

رخت ما پیش از نزول ما به منزل برده‌اند

می‌پرستان محبت را ز غم اندیشه نیست

از برای آنکه آب زندگانی خورده‌اند

هر که در عشق پری‌رویان نیامد در شمار

عارفانش از حساب عاقلان نشمرده‌اند

با وجود آنکه بد گفتند و نیک انگاشتیم

ما نیازردیم و بدگویان ز ما آزرده‌اند

گل‌عذاران بین که کل پرده بر ما می‌درند

ما برون افتاده ویشان همچنان در پرده‌اند

بادپیمایان که آگه نیستند از سوز عشق

زان نمی‌سوزند از آه گرم ما کافسرده‌اند

زنده‌دل قومی که پیش تیغ عشقت شمع‌وار

ز آتش دل سر فدا کردند و پای افشرده‌اند

چون به بدنامی برآمد نام خواجو در جهان

نیک‌نام آن‌ها که ترک نیک‌نامی کرده‌اند