نقشبندان زآب و رنگ و گل چو تصویرش کنند
پیچ و تاب جوهر جان صرف تحریرش کنند
قصر دل از پستی همت خراب افتاده است
صاحب اقبال آن مردان که تعمیرش کنند
جان آزاد آخر از قید بدن گردد رها
تا کی از موج نفس پابند زنجیرش کنند
راز پنهانی که در صد پردهٔ کتمان غنود
بی زبانانت به چندین رنگ تقریرش کنند
با سرشتم درد او آمیخت جویا از نخست
تربت عاشق زخون دیده تخمیرش کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد دلم دیوانه وقت آمد که تدبیرش کنند
زان سر زلف مسلسل فکر زنجیرش کنند
شاهد خالی ز صورت کی تواند دل ربود
تا نه بر شکل نگاری چون تو تصویرش کنند
کی بود روی نهفتن قصه شوق تو را
[...]
نقش پردازان میسر نیست تصویرش کنند
ساده لوح آنان که می خواهند تسخیرش کنند
چون شرر از سنگ آسان است بیرون آمدن
وای بر آن کس که از حیرت زمین گیرش کنند
غافلی از حال دل، ترسم که این ویرانه را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.