چسان عنقا کند با هوشم آهنگ پریدنها
که ریزد سستی پرواز او رنگ تپیدنها
به عزم چیدن گل تا خرامت گلشنآرا شد
بود از شوق دستت غنچه دلتنگ نچیدنها
نمیزیبد تواضع از تو با این قامت رعنا
که زیبا نیست جیب سرو در چنگ خمیدنها
چمن پیرا شود او با لب میگون اگر روزی
کند گل هم به رنگ غنچه آهنگ مکیدنها
ز وحشت گشت با عنقا دلم هم آشیان جویا
بود بر تخت، این دیوانه را ننگ رمیدنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و عشق میپردازد. شاعر از عنقا، که نمادی از زیبایی و بلندپروازی است، میخواهد که با هوشمندی و دقت پرواز کند و از سستی در پرواز اجتناب کند. او به شوق چیدن گل از گلشن اشاره میکند و میگوید که عشق و دلتنگی او سبب میشود که از غنچه دلش دست نکشد. تواضع برای کسی با قامت بلند و زیبا زیبا نیست و نشانهای از نادیگی است. شاعر همچنین به چمن اشاره میکند که با لب میگون، در صورت ورود یک گل به رنگ غنچه، میتواند تغییر کند. در نهایت، دل شاعر به خاطر عشق و زیبایی به وحشت گرفتار شده و او بر تخت این دیوانگی نشسته و از رمیدن و فرار میترسد.
هوش مصنوعی: چگونه پرندهی افسانهای میتواند با حواس خود، به پرواز درآید، در حالی که سستی و ناتوانی او رنگی از تپش و هیجان را به پروازش میدهد؟
هوش مصنوعی: با هدف چیدن گل، زیبایی و لطافت گلستان دلخواه تو به راه افتاد. این نشان از شوق دستت دارد که غنچهای را که دلتنگ نچیده شدن است، به آرامی جمع کرده است.
هوش مصنوعی: با این قامت زیبا و خوشفرم تو، تواضع و فروتنی برای تو مناسب نیست. خم شدن و تسلیم شدن در برابر دیگران در شان تو نیست.
هوش مصنوعی: اگر روزی گلی به رنگ غنچه به دنیا بیاید، چمن با لب میگون و زیبا به خود میآراید و خود را شکوهمند میکند.
هوش مصنوعی: از ترس و وحشت دلم به دنبال مرغی به نام عنقا بود که با آن همزیست شود. بر روی تخت نشستهام و این دیوانه برایم ننگ است که از ناملایمات بگریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها
در اثنای نگاه تیز تیز آن لب گزیدنها
ز بس برجستنم در رقص دارد چون سپند امشب
به سویم گرم از شست آن ناوک رسیدنها
زبان زینهار افتد ز کار از بس که آید خوش
[...]
مباش ای رهنورد عشق نومید از تپیدنها
که در آخر به جایی میرسد از خود رمیدنها
عنان نفس را بگذار چندی تا به راه آید
که از خامی برآرد اسب سرکش را دویدنها
ظهور پختگی با خویش دارد حجت قاطع
[...]
گرفتم گوشهای امروز از درها دویدنها
کمان حلقه شد پشت عصایم از خمیدنها
چو گل از سفره ارباب دولت خون دل خوردم
نصیب من نشد چون غنچه غیر از لب گزیدنها
قناعت پیشگان لب تر نمیسازند از دریا
[...]
چو اشک، آن کس که میچیند گلِ عیش از تپیدنها
بود دلتنگ اگر گوهر شود از آرمیدنها
ز بس عام است در وحشتسرای دهر بیتابی
دلِ هر ذره دارد در قفس چندین تپیدنها
مجو آوازهٔ شهرت ز آهنگِ سبکروحان
[...]
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.