جان چیست؟ عمر من که نیارم از آن گذشت
نتوان گذشت از تو ز جان می توان گذشت
بی طالعی نگر که به گوشش نمی رسد
با آنکه شور ناله ام از آسمان گذشت
از آبگینه تیر ترازو نمی شود
چون از دلم خدنگ تو ابر و کمان گذشت
نتوان گذشت از کمر تابدار یار
زلفش به حیرتم که چسان زان میان گذشت
مردانه پشت پای به افلاک می زنم
رستم کسی بود که از این هفت خوان گذشت
گویم اگر به کوه نیارد جواب داد
از ضعف آنچه به تو به این ناتوان گذشت
جویا به طور طالب آمل غزلسراست
صیت سخنوریش ز مازندران گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به جدایی و دلتنگی خود اشاره میکند و بیان میکند که جانش را فدای عشق میکند و نمیتواند از آن بگذرد. او به طالع خود مینگرد و میبیند که نالههایش در اوج آسمانها هم شنیده نمیشود. همچنین به زیبایی و جذابیت معشوق خود اشاره میکند و میگوید که او نمیتواند از آن زیبایی بگذرد. شاعر به قدرت و شجاعت خود نیز میبالد و میگوید اگر به کوه هم برود، باز هم از عشقش نمیگذرد. در نهایت، اشارهای به یک شاعری دیگر و خوشنامی او از مازندران میکند.
هوش مصنوعی: جان چیست؟ عمر من که نمیتوانم از آن گذرم، اما از تو میتوانم به خاطر جانم بگذرم.
هوش مصنوعی: بدون آگاهی او، صدا و نالههای من به گوشش نمیرسد، با وجود اینکه صدایم از آسمان نیز فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: تیر ترازو از شیشه درست نمیشود، همانطور که تیر عشق تو از دلم گذشت و بر من تاثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: از دوری یار و زیباییهایش به شدت شگفتزدهام و نمیتوانم از تماشای کمر خوشجنبش او بگذرم. حیرتزدهام که چگونه میتوان از آن زیبایی گذشت.
هوش مصنوعی: من به طرز شجاعانهای با قدرت به آسمانها میزنم، رستم کسی است که از این هفت مرحله سخت عبور کرد.
هوش مصنوعی: اگر چیزی را از کوه بپرسم و نتواند پاسخی بدهد، این به خاطر ضعف اوست، نه به دلیل ناتوانی من در مواجهه با آنچه بر من گذشته است.
هوش مصنوعی: جویا به عنوان یک جوینده و طالب، در آمل غزلسرایی مشغول است و شهرت سخنوری او از مازندران به گوش میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت
بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت
هم جانم از فراق توایجان بلب رسید
هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت
در آب دیده غرقم و این از همه بتر
[...]
وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود
دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه
[...]
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
[...]
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخنه قفس دری از فیض بوده است
صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت
یک بار دست در کمر بلبلان نزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.