مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما
یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما
چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما
نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست
که هر پریدن چشمی بود کبوتر ما
در آتشیم ز بس در هوای گمنامی
چراغ دودهٔ عنقا بود سمندر ما
زدست و پا زدن آخر به هیچ جا نرسد
در این محیط چو موج هوا شناور ما
زجوش گریه جلا یافت دیده ام جویا
نکو زآب برون آمده است ساغر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و وضعیت عاشقانه شاعر میپردازد. او به لاغری جسم خود اشاره میکند که به دلیل عشق و اشتیاق به معشوق به وجود آمده است. عشق معشوق همیشه بر زندگی او سایه افکنده و وجود او را مانند جواهری گرانبها توصیف میکند. شاعر بیان میکند که نیاز به پیامآور برای رساندن خبر وصال نیست، زیرا چشمان او به مانند کبوتر در جستجوی معشوق پرواز میکنند. حسرت و آتش عاشقانه او را در حال گمنامی و دوری از معشوق سوزانده است. او در نهایت به این نتیجه میرسد که تلاش بیثمر و آشفتهخوابی در این محیط، فقط رنج و درد به همراه دارد. در عین حال، او روزنهای از امید را در اشکهای خود میبیند که نشاندهنده جستجو و آرزوی وصال است.
هوش مصنوعی: جز به تلاش و کوشش نمیتوان لاغری و ضیق بدن ما را مشاهده کرد، که همچون هلالی است از پای تا سر.
هوش مصنوعی: عشق تو همیشه بر سر ما سایه افکنده است و گوهر وجود ما نتیجهٔ درد و رنجی است که مانند آتش در دل داریم.
هوش مصنوعی: خبر رسیدن تو را نیازی به پیامآور نیست، زیرا هر پرشی چشم ما مانند کبوتر است که به ملاقات تو میآید.
هوش مصنوعی: ما همچون آتش میسوزیم به خاطر آرزوی نادیده ماندن و ناشناخته بودن. زندگیمان مانند چراغی از دوده است که سمندر ماست، نماد تلاش و سختی که در این مسیر با آن روبرو هستیم.
هوش مصنوعی: در این فضا، تلاش و کوشش مداوم بیفایده است، مانند اینکه در آبی شنا کنیم و هیچ پیشرفتی نداشته باشیم.
هوش مصنوعی: چشمانم که از گریه پر شده بود، حالا روشن و شفاف شدهاند. گویی از آب بیرون آمدهام و به دنبال زیباییها هستم. ساغر ما نیز در این حالت درخشان و زیباست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بغیر خانه زنجیر و دیده تر ما
کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما
بحیرتم که خبر چون بسنگ حادثه رفت
که صلح کرد می مدعا بساغر ما
زگرمی تب ما تا شود طبیب آگه
[...]
ز بهر نامه بری تا به بام دلبر ما
هزار چرخ زند از شعف کبوتر ما
برای روز بد خود چه سان ذخیره کنیم
که همچو گل ز کف دست می پرد زر ما
ز خون دل شده رنگین دو دیده تر ما
بهار لاله ما گل کند ز ساغر ما
چرا چو شمع به بالین ما نمی آیی
ز انتظاریی بی حد سفید شد سر ما
گذشت عمر و دل ما به آرزو نرسید
[...]
چه منتی پر و بال شکسته بر سر ما
نهاد بهر رهائی گشود چون پر ما
به هر کس از تر و خشک جهان رسد فیضی
نصیب ما لب خشک است و دیده ی تر ما
هزار جان گرامی به راه او شد خاک
[...]
گذشت درگه شاهی ز آسمان سرما
که خاک درگه درویش تست افسر ما
زند کبوتر ما در هوای بام تو پر
شکار نسر حقیقت کند کبوتر ما
کمند زلف ترا در خورست گردن شیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.