جیحون یزدی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

ایشاه شه نژاد که چرخ مجدری

در بزم برکف خدمت باد بیزن است

حال مراکه دیدی و دانی که روز و شب

درآتش تبم چو حدوی تو مسکن است

اینک قوافل از پی هم سوی ملک یزد

چون اشک من روانه به هر کوی و دامنست

منهم پی مرافقت هریکی مدام

عزم رحیل کرده چوجانم که در تن است

لیکن چو هست کیسه ام ازسیم و زرتهی

عزمم هنوز چون صله ات نامعین است