گنجور

 
جیحون یزدی

تسکین خاطر آورد آن روی مهوشم

یاللعجب که جوش برد از دل آتشم

گر ابروی کمان تو سازد هزار صید

گوید که کم نگشته خدنگی ز ترکشم

قدّت به ناز دل برد و رخ به عشوه جان

بیچاره من که غارتی این کشاکشم

هردم به دیده صورت زلفت کنم خیال

نقشی بر آب میزنم از بس مشوشم

خال و خط و لب و ذقن و زلف و عارضت

هر یک دو چاره کرده به سودای این ششم

من صرع‌دار عشقم و نشگفت ای پری

گر پیش ابروان هلالیت در غشم

جیحون شراب چیست که با چشم آن نگار

من می نخورده مستم و بی‌باده سرخوشم

 
 
 
زبان با ترانه
اثیر اخسیکتی

ساقی من از خمار شبانه مشوشم

وقت است اگر به باده‌ی باقی کنی خوشم

آن آب هم طویله آتش به من رسان

باشم که یک زمان زنی آبی بر آتشم

الا به دست باده دوشین دوش نیست

[...]

حافظ

من دوستدارِ رویِ خوش و مویِ دلکَشَم

مَدهوشِ چَشمِ مست و مِیِ صافِ بی‌غَشَم

گفتی ز سِرِّ عهدِ ازل یک سخن بگو

آنگَه بگویمت که دو پیمانه دَر کَشَم

من آدمِ بهشتیَم اما در این سفر

[...]

جامی

من غایبانه عاشق آن روی مهوشم

بی منت نظر به خیالی ازو خوشم

شد شوق تو فزون به تماشای سرو و گل

بالا گرفت ازین خس و خاشاک آتشم

غش می کنم به یاد لب لعل دلکشت

[...]

امیرعلیشیر نوایی

دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم

ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟

دیوانه گر به دیر مغان رو نهم چه عیب

چون من اسیر مغبچگان پریوشم

گر نیست وجه باده‌ام اما پی پسند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرعلیشیر نوایی
اهلی شیرازی

با کس سخن مگو که من از غیرت آتشم

آهی مباد کز جگر گرم برکشم

من آن گلم که آتش سوزنده ام تمام

آن به که باد نسازد مشوشم

گر ناله یی کنم نه ز بیدردیم بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه