طالع بودت اختر حسن از رخ ساطع
خوش آنکه بتابد بوی این اختر طالع
تیغ خم ابروی تو برهان نکوئی است
لیکن ز فسون آمده برهان تو قاطع
طوبی برافراخته بالای تو رسوا
حورا برافروخته سیمای تو ضایع
شش سوره مابسته بیکغمزه دوچشمت
زانگونه که خامس نشناسیم ز رابع
جز بوس وکنار از تو مرا نیست توقع
ای خواجه بیا مگذر ازین بنده قانع
تنها دل من نیست مریض ازغم عشقت
دیریست که هست این مرض اندر همه شایع
هرکس بودش ذوق طبیعی بتو شیداست
جانا نتوان ذوق زدودن زطبایع
کویت زصفا کعبه رندان خوانق
رویت زبها قبله شیخان صوامع
وصفی زقدت رقص درآورده بقایل
حرفی زلبت هوش ربوده است زسامع
درطره فتان تو آن چهره تا بان
برقی است که در تیره لیالی شده لامع
چشم از طمع دیدن تو یکسره دریاست
تا خود چه بلاخیزد از این مردم طامع
هر حلقه از موی تو ظلمات عجایب
هر جلوه از روی تو مرات بدایع
ای ترک جوانیم زکف رفت بده می
کاین رنج هرم کنج خمش آمده قامع
جز کدیه نبد هدیه ام از مدح شرایف
جز غصه نشد حصه ام از قدح و ضایع
نه عام کند فهم ظرافت زخرافت
نه خاص دهد فرق مطالع ز مقاطع
از بخل ز شعر ترم آرند تنفر
چون زاهدک خشک که از مسکر مایع
گشتم باقالیم و بجزپور معاون
کس نی بغم اهل کمالات و صنایع
ختم الادبا بدر هدی صدر افاخم
کهف الامرا دفع فجا رفع فجایع
هر توده از دوده اوکحل بصایر
هر چامه از خامه او در مسامع
عزمش شود ار شامل برمدت ماضی
فی الحال سبق گیرد از ایام مضارع
سوی قلمش روی نهد دولت و ملت
زانگونه که زی دایه گرایندر ضایع
ای آنکه بود مایل امرت فلک پیر
آنقدر که بر شوی جوان میل ضجایع
امجادز تو مبتشر اندر بارائک
اجداد بتو مفتخر اندر بمضاجع
ابذال یمیمن تو بحدیست که عدش
مخصوص یساراست گه عقد اصابع
از شوشتری کلک همایون توگردید
پر شور نهاوند و صفاهان و توابع
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شاه، جهانی شدهای تو ز بدایع
در ذات تو موصوف شد اوصاف طبایع
حلم تو چو اول شد و لطف تو چو ثانی
عزم تو چو ثالث شد و عنف تو چو رابع
وین هفت ستاره، که در این هفت سپهرند
[...]
در شد چمن باغ به دیبای ملمع
پیروزه گل گشت به یاقوت مرصع
گر باغ نه روم است و نه بغداد چرا شد
پر اطلس واکسون ز دبیقی و ملمع
در جلوه نگه کن به عروسان بهاری
[...]
ای رای جهانتاب ترا چرخ متابع
وی حکم جهانگیر ترا دهر مطاوع
سیاره بتقبیل جنابت متعطّش
چون قافله ی بادیه بر شرب مصانع
دینار ز بیم کف زر بخش تو صامت
[...]
تا شمع جمال تو بر افروخت به مَجمَع
بنشست شعاع نظر شمع مشعشع
خورشید ز رخسار تو در عین حجابست
تا باز شد از پرتو رخسار تو بُرقع
واعظ فزع روز قیامت که بیان کرد
[...]
ای نور اله از مه رخسار تو لامع
مهر ازل از آینه ی روی تو طالع
رویت که بود آینه ی صنع الهی
بینند دران اهل نظر جلوه ی صانع
از شوق گل روی تو شد آدم خاکی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.