زهی به نسخ گل آورده خط بناگوشت
دمیده سبزه تر گرد چشمه نوشت
تو را چو زد به بنا گوش حلقه سنبل زلف
بنفشه شد ز غلامان حلقه درگوشت
فروغ روی تو آتش زند به خرمن عقل
اگر نه پرده کشد سنبل سمن پوشت
هجوم عشق تو نگذاردم به دل نقشی
مرو ز دیده که ترسم کنم فراموشت
چو تو کمر بگشایی من از میان بروم
مرا چه طاقت آن تا کشم در آغوشت
چگونه بر خورم از تو چنین که می بینم
هلاک جان تلف عقل و آفت هوشت
هزار گونه سخن داشت از رخت جامی
نهاد بر لب او مهر لعل خاموشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیباییهای معشوق خود اشاره میکند و از تأثیر عمیق عشق بر روح و عقل خود صحبت میکند. او با وصف گل و سبزه به زیبایی چهره معشوق میپردازد و بیان میکند که عشق او چنان فرسایشدهنده است که نمیتواند به درستی آن را تحمل کند. شاعر احساس میکند که نمیتواند بیاو زندگی کند و کمرنگ شدن عشقش ممکن است باعث فراموشی او شود. او در نهایت به زیباییهای کلامی اشاره کرده و میگوید که هزاران سخن برای گفتن از جمال معشوق دارد. این اثر در واقع بیانگر عمق عشق و وابستگی به محبوب است.
هوش مصنوعی: چه زیبا، گل به همراه دارد و خطی از آن بر بدنت نقش بسته، سبزه تازهای در کنار چشمه نوشته شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که گوش تو را با حلقهای از سنبل تزیین کردند، زلفهای بنفشهای آن را زیباتر کرده و به نوعی به تو احترامی ویژه داده شد، مثل اینکه تو را از درباریان و غلامان اطراف خودت متمایز کردند.
هوش مصنوعی: نور و زیبایی چهره تو چنان شگفتانگیز است که اگر کسی مراقب نباشد، میتواند عقل او را به آتش بکشد. مگر اینکه سنبل جذاب این زیبایی را بپوشاند و از آن محافظت کند.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری در دل من نفوذ کرده که اجازه نمیدهد به کسی یا چیزی دیگری فکر کنم. نگذار که تو را از یاد ببرم، چرا که این ترس وجود دارد که فراموشت کنم.
هوش مصنوعی: وقتی تو کمربندت را باز کنی، من از وسط خودم را کنار میکشم. من توانایی تحمل آن را ندارم که در آغوشت باشم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با تو اینگونه رفتار کنم وقتی که میبینم جانم در خطر است و عقل و هوش من به هم ریختهاند؟
هوش مصنوعی: او از زیباییات هزاران حرف میزند و به نشانه عشق، لبهای تو را با نیکی و محبت میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هزار یادِ بر و گردن و بناگوشت
هزار یاد سر و دست و بازو و دوشت
دریغ اگر نفسی دیدمی به بیداری
چنان که بودم و دیدم به خواب چون دوشت
تو آفتاب زمینی و آسمان به شرف
[...]
فکنده از نظرم گرچه چشم مدهوشت
گمان مکن که کنم از نظر فراموشت
مرا به کوی تو هر شب رقیب میطلبد
برای آنکه ببینم به او همآغوشت
دهان عاشق از زهر هجر تو تلخ است
[...]
تو بودی آنکه مرا بود جا در آغوشت
چگونه گشت به کلی ز من فراموشت
شکسته جلوه گلبرگ از بر و دوشت
دمیده پرتو مهتاب از بناگوشت
مگر به دامن گل سر نهادهای شب دوش؟
که آید از نفس غنچه بوی آغوشت
میان آن همه ساغر که بوسه میافشاند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.