گرم رسد ز زنخدان تو هزار آسیب
زهی محال که دندان کنم چو سین زان سیب
ذقن بپوش چو بر من گذر کنی که مباد
ز برق آه من آن سیب را رسد آسیب
به زیب جامه چه حاجت تو را که می گیرد
قبای دلبری از قد جامه زیب تو زیب
عنان ناز به کف تا سواره بگذشتی
نماند عقل مرا پای در رکیب شکیب
نکرد میل به طوبی سرشکم از قد تو
اگر چه می رود آب از فراز سوی نشیب
نه ایمنند ز تو طایران سدره نشین
چنین که حلقه زلفت نهاد دام فریب
پس از لقای تو جامی همی رمد ز رقیب
چو کرد خو به فرشته خورد ز دیو نهیب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع
چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب
نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب
به شبه نیزه به لون قلم به قد قضیب
کنون که شد حضری بلبل و غراب غریب
بعید شد گل نار و گل بنفشه قریب
هزار دیبا در باغ گسترید صبا
نگارهاش بدیع و طرازهاش غریب
شده چو مذبح عیسی ز بلبل و گل باغ
[...]
درین دو روزه توقف که بو که خود نبود
درین مقام فسوس و درین سرای فریب
چرا قبول کنم از کس آنکه عاقبتش
ز خلق سرزنشم باشد از خدای عتیب
مرا خدای تعالی ز آسیای فراز
[...]
رخ تو شحنه خوبی شده ست و زلف نقیب
گل جمال تو را خار غمزه تو رقیب
دلم بماند به زندان عاشقی محبوس
ز قصد شحنه غمز رقیب و جور نقیب
غریبم از تو و این را سبب نعیب غراب
[...]
خدایگانا شاگرد رای توست قضا
ادب نباشد اگر بگذرد ز حکم ادیب
ز چوب منبر خشک از نشاط گل بدمد
نسیم نام تو چون بگذرد به لفظ خطیب
نه قطره ماند به دریا نه ذره ماند به دشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.