ابروی تو هرکه دید ای ماه
زد نعره که الهلال والله
از عرش گذشت دست همت
وز فرش حریم توست کوتاه
خواهم به هوای تو بتان را
کس نیست تورا چو من هواخواه
هیچ است دهانت لیکن از وی
افتاده بسی سخن در افواه
باما چه رود گهی که آیی
زآینده کسی نباشد آگاه
هرکس که نهاد در رهت روی
کی پشت نهد به مسند جاه
جامی که عزیزی جهان یافت
قد عز بذله لمولاء
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گردیده رهیت من در این راه
گه بر سر تخت و گه بن چاه
ای صاحب آن دو زلف کوتاه
شب پوش منه تو بر رخ ماه
منمای به آفتاب رویت
کز رشک مباد گم کند راه
منگر به ستاره تا ستاره
[...]
یارب، چو تمام گردد این ماه
در وی مدهی خسوف را راه
ای رقعه حسن را رخت شاه
ماییم زحسن رویت آگاه
روی تو مه تمام بر سرو
رخساره گل شکفته بر ماه
در کوی تو کدیه کردن ای دوست
[...]
امید من است زلف او آه
ز امید دراز و عمر کوتاه
یک شب دل من به زلف او بود
گم کرد دران شب سیه راه
وز تیره شب آتش رخش دید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.