گنجور

 
جامی

با اشک خونین دور از تو ای ماه

«بثی و حزنی اشکوا الی الله »

رو در تو دارند از دین و دنیا

مردان دانا رندان آگاه

دامان وصلت نتوان گرفتن

دست از دو عالم ناکرده کوتاه

هرچند گیرم راه سلامت

لطف خرامت بر من زند راه

از سبزه خط بر عارض تو

کامم برآمد بر وجه دلخواه

تو می کشی تیر از سینه من

وز فرقت آن من می کشم آه

جان داد جامی لیکن چه تاوان

لو مات عبد فی حب مولاه