گنجور

 
قطران تبریزی

مشوش است دلم از کرشمه سلمی

چنانکه خاطر مجنون ز طره لیلی

چو گل شکر دهیم در دل شود تسکین

چو ترش روی شوی وارهانی از صفری

بغنچه تو شکر خنده نشئه باده

بسنبل تو در گوش مهره افعی

ببرده نرگس تو آب جادوی بابل

گشاده غنچه تو باب معجز موسی