عقل می گفت که چند است صفات تو و چون
عشق زد بانگ که « سبحانک عما یصفون »
شیوه عشق بود کشف حقایق کردن
عقل از عهده این کار نیاید بیرون
قول کن امر تو را تعمیه و روپوش است
ور نه پیرایه صنع تو نه کاف است نه نون
خود به هر شکل که خواهی بدر آیی وانگه
به جهان درفکنی دبدبه «کن فیکون »
همه از عشق تو مستند چه نزدیک چه دور
همه در راه تو پستند چه عالی و چه دون
جگرم خون شد و جمعیت دل دست نداد
جای آنست که از دیده فروریزم خون
غنچه سان راز دل خویش نهان دارم لیک
اشک چون لاله نشان می دهد از داغ درون
کی شود بادیه دوری و مهجوری طی
تا که مجنون نشود لیلی و لیلی مجنون
جامی از عشق سخن گوی که در مشرب ما
هرچه جز قصه عشق است فسانه ست و فسون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ذوفنونست که او هست ازین برده برون
چون ندیمان دگر مرد ندیده پس . . . ون
گشته معروف بحلم و بوقار و بسکون
نی چو من اندککی دارد در مغز جنون
در سمرقند ز ننگ گهکی گوناگون
[...]
زلف و رخسار تو دانی بچه مانند بخون
بشنو از ابن یمین تا دهدت شرح که چون
این چو خونست ولی ناشده در نافه هنوز
و آن چو خونست ولی آمده از نافه برون
دل دیوانه من تا ز رخ و طره او
[...]
ای سر زلف تو لیلی و جهانی مجنون
عالمی بر شکن زلف سیاهت مفتون
خسروان شکّر شیرین سخنت را فرهاد
عاقلان طره ی لیلی صفتت را مجنون
خال زنگیت سیاهیست بغایت مقبل
[...]
کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون
لعلی آورد به خون
رسم نوروز شد امسال مگر دیگرگون
کز زمین جای سمن مهر و مه آید بیرون
من فزون دیدم نوروز ولیکن امسال
زآنچه من دیدم دربوی و برنگست فزون
سرو پنداری خورده است زیک پستان شیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.