شمارهٔ ۳۵۷
ساقی بیا که دیگر زین گفت و گو بجانم
یکدم ز ساغر می نه مهر بر دهانم
تنگ آمدم ز دانش درده شراب صافی
تا لوح خاطرم را شوید ز هر چه دانم
هر چند حیله کردم از خویشتن نرستم
می ده که تا به مستی خود را ز خود رهانم
زان می که گر بنوشم یک جرعه روزی از وی
چون خضر تا قیامت زان جرعه زنده مانم
زان می که بعد عمری برخاک ار بریزی
چون شاخ تازه از گل برروید استخوانم
چون نیست می مباحم در کیش خودپرستان
به زآب روی ایشان خاک در مغانم
از می رساند جامی خود را به وصل جانان
ساقی بیا که باشد خود را به وی رسانم
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...