ای نوجوان که دل به کمند تو بستهام
رحمی نما که پیر و ضعیف و شکستهام
چل سال در مجاهده عمرم چو صرف شد
پنداشتم ز مهر بتان بازرستهام
بر باد داده حاصل چلساله این زمان
با داغ تو به گوشه محنت نشستهام
با آنکه از قدوم تو در تنگنای هجر
بر روی خویشتن در امید بستهام
آواز پای و بانگ دری چون شنیدهام
بیخویشتن به بوی تو از جای جستهام
گشته هلالی از سر هر ناخن پدید
از شوق ابروان تو چون سینه خستهام
گفتی که چیست حال تو جامی به کنج غم
پیوند با تو کرده و از خود گسستهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا من خیال عارض تو نقش بستهام
نقش هوا ز لوح دل خویش شستهام
جستم ز قید هستی و از ننگ عافیت
وز دام آن سلاسل مشکین نجستهام
چون در کمند عشق تو جانم اسیر شد
[...]
سنگ جفا بقصد دل زار خسته ام
مفکن که من ز طالع خود دلشکسته ام
خونا به گر شدست سرشگم عجب مدار
داغ درون خویش بآن آب شسته ام
ای مرغ نامه بر، ز گزند ایمنی که من
[...]
صد شکر کز غم چو تویی زار و خسته ام
از پهلوی رخ تو چو زلفت شکسته ام
بر دیده ام خرام که در رهگذار تو
فرش است شیشه پارهٔ رنگ شکسته ام
چون غنچه های لالهٔ نشکفته در چمن
[...]
بیدست و پا به خاک ادب نقش بستهام
در سایهٔ تأمل یادش نشستهام
فریاد ما بهگو ش ترحم شنیدنی است
پربینوا چو نغمهٔ تارگسستهام
ای کاش سعی بیخودیی داد ما دهد
[...]
زان دم که با تو عهد گسل عهد بسته ام
با هر که عهد بسته همان دم شکسته ام
هر جا شنیده ام که تو روزی گذشته ای
هر روز رفته تا به شب آنجا نشسته ام
خو کرده ام به گوشه ی دام تو ورنه من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.