زهی دهان تو کام شکرلبان شگرف
شکار چشم تو حوران «قاصرات الطرف »
دو جوی خون ز دو چشمم به صفحه رخ زرد
چو جدولیست مثنی کشیده از شنجرف
مگوی لاچو ز لعل لب تو خواهم کام
که می کند ز دلم نفی جنس صبر این حرف
نبرد صرفه ز تصریف دهر جز پیری
که کرد نقد جوانی به عشق خوبان صرف
چه سان بریم ز دریای عشق روبه کنار
نهنگ حادثه کشتی شکاف و دریا ژرف
بهار عمر مرا گر نه دی رسید از پی
چرا نشست به فرقم بیاض شیب چو برف
ز جام حسن تو جامی کشیده باده عشق
مزید جودت مظروف شد لطافت ظرف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بیتها شاعر به زیبایی و دلربایی معشوق اشاره میکند و از لذتهای عشق و مشکلات آن سخن میگوید. او از زیبایی دهان و لبهای معشوق میگوید که فراتر از هر شکر و شیرینی است. همچنین به دردهای عاشقانهاش و اشکهایی که به خاطر او میریزد، اشاره کرده و تصریح میکند که عشق و جوانی به سرعت گذر میکنند و تنها پیری باقی میماند. شاعر همچنین اشاره میکند که چگونه میتواند از این دریا عشق به ساحل برسد، در حالی که با مشکلات و حوادث روبروست. او میخواهد از عشق معشوقش بهرهمند شود و این عشق برایش مثل بادهای گرانبهاست. در نهایت، شاعر به لطافت و زیبایی وجود معشوقش اشاره میکند که به زندگیاش رنگ و طراوت میبخشد.
هوش مصنوعی: دهان تو مانند کام شیرین است و چشمانت به قدری زیبا هستند که همانند حوریان بهشتی میدرخشند.
هوش مصنوعی: از چشمانم دو جوی خون جاری است و چهرهام به زردی جلوهای دارد، مانند جدولی که با رنگ شنجرف (رنگ قرمز مایل به قهوهای) کشیده شده است.
هوش مصنوعی: نگو که من از لبهای تو چه زیبایی میخواهم، چرا که این صحبتها دل من را از صبر خالی میکند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، جنگ و دعوا بر سر چگونگی مدیریت زمان و عمر، فقط به افراد پیر مربوط میشود که جوانی خود را در عشق و محبت به زیباییها صرف کردهاند.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانیم از دریای عشق به سمت ساحل حرکت کنیم وقتی که دریا پر از خطرات است و کشتیمان در حال آسیب دیدن است؟
هوش مصنوعی: اگر بهار زندگیام به پایان نرسیده، پس چرا باید لایهای از سفیدی، مانند برف، بر سر من نشسته باشد؟
هوش مصنوعی: من از جام زیبایی تو نوشیدم و باده عشق را نوشیدم، این احساس لطافت در ظرفی به وجود آمده که به لطف و بخشش تو است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنفشهزار بپوشید روزگار به برف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال
از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز
[...]
دراز گشت حدیث درازدستی ما
سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف
زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت
هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف
فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش
[...]
ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف
چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف
چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل
شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف
در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!
[...]
الا که چهر تو برف است و لعل تو شنگرف
ربوده عکس زشنگرفت آنرخ چون برف
رسد بهار و در این ظرف کم من کم ظرف
مدان که عمر کنم جز بشاهد و می صرف
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.