ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف
چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف
چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل
شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف
در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!
چه نحو عمر گرانمایه کس نماید صرف
سزد که جان به تن مرده چون مسیح دمد
کسی به خوبی لعل لبش ندارد حرف
سفیدی بدن مهوشان کشمیری
خنگ است به چشمم ز روشنایی برف
ز رفتنت دل پر اضطراب من در خون
نهان شده است چو سیماب در دل شنجرف
رواج اهل سخن رفته از میان جویا
وگرنه کس به سخندانیت ندارد حرف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و شگفتیهای عشق و میپردازد. او از تأثیر شراب بر جسم ضعیف انسان و تجلی زیبایی یاد میکند و زندگی را بدون عشق و شراب ناکافی میداند. همچنین، او به غم و اضطراب ناشی از جدایی اشاره میکند و از سختیهای زندگی اجتماعی و کمبود اهل سخن در زمانهی خود صحبت میکند. در نهایت، شاعر به زیباییهای جسمانی و روحانی اشاره کرده و احساسات عمیق خود را در مورد عشق و دوری بروز میدهد.
هوش مصنوعی: نوشیدن باده باعث میشود که جسم ضعیف و ناتوان به شکلی شگفتانگیز و زیبا تغییر کند، مثل اینکه ماه نو از نور خورشید درخشندگی میگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی تو مانند غنچهٔ گلی شکوفا شود، شراب رنگین از تنگی ظرف بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: در این روزگار، جز معشوق و نوشیدنی، روحانی! چگونه کسی میتواند عمر گرانبهایش را به خوشی بگذراند؟
هوش مصنوعی: شایسته است که کسی که جانش مانند مسیح در حال مرگ است، احساس کند و ببیند که هیچ کس به خوبی لبهای او نمیتواند حرف بزند.
هوش مصنوعی: سفیدی بدن دختران کشمیری برای من مانند برف زندهای است که درخشان و روشنیاش به خوبی قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، دل نا آرام من در درون خود غمگین و مغموم شده است، مانند جیوه که در دل سنگ سرخ پنهان است.
هوش مصنوعی: رواج اهل سخن و اهل ادبیات در جامعه کم شده است و اگر این وضعیت نبود، هیچکس نمیتوانست به تواناییهای سخنوری تو اشاره کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بنفشهزار بپوشید روزگار به برف
درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف
که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال
از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟
از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز
[...]
دراز گشت حدیث درازدستی ما
سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف
زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت
هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف
فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش
[...]
زهی دهان تو کام شکرلبان شگرف
شکار چشم تو حوران «قاصرات الطرف »
دو جوی خون ز دو چشمم به صفحه رخ زرد
چو جدولیست مثنی کشیده از شنجرف
مگوی لاچو ز لعل لب تو خواهم کام
[...]
الا که چهر تو برف است و لعل تو شنگرف
ربوده عکس زشنگرفت آنرخ چون برف
رسد بهار و در این ظرف کم من کم ظرف
مدان که عمر کنم جز بشاهد و می صرف
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.