تو تنگ چشمی آن شوخ بین چو ناز کند
که چشم سوی محبان به صرفه باز کند
چو التماس نگاهی کنم بپوشد چشم
چو آن بخیل که در بر گدا فراز کند
کند ز زود شدن روز وصل را کوتاه
شب فراق ز دیر آمدن دراز کند
مرو به صومعه گو روی خود گشاده مباد
که روی اهل حقیقت سوی مجاز کند
چه سود روی به محراب کردنم چو مرا
خیال ابروی او رخنه در نماز کند
به هر کسی شود آمیخته چو شیر و شکر
به سان آتش و آب از من احتراز کند
مخواه چاره ز کس جامیا که کار آنست
که بی میانچی اغیار کارساز کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند
بسا که بر دلم از غمزه ترکتاز کند
مرا مکش، که نیاز منت بکار آید
چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟
مرا به دست سر زلف خویش باز مده
[...]
کسی که نسبت قدّت به سرو ناز کند
چگونه باز به روی تو دیده باز کند
چه جای سرو که شمشاد باغ جنّت را
نمی رسد که به قدّ تو پا دراز کند
مپوش دیده ز رویم که بخت برگردد
[...]
اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند
مرا ز هر دو جهان کیست بی نیاز کند
میان نازک او را نگاه موی شکاف
مگر به پیچ وخم از زلف امتیازکند
فغان که چشم بد آفتاب کم فرصت
[...]
مرا مکش که نیازِ منت به کار آید
چو من نباشم حسن تو بر که ناز کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.