آن سهیسرو چو گلگشتِ لب ِجو میکرد
بلبل از شاخ سمن وصف رخ او میکرد
صبحدم باد دم از حلقه زلفش میزد
باغ را ناف پر از نافه آهو میکرد
از بِه آن روز بچربید ترنج ذقنش
که به بازیچه ز نارنج ترازو میکرد
آدم آن روز که مسجود ملائک شده بود
با خود اندیشه آن گوشه ابرو میکرد
ای خوش آن شب که منش دست کمر میکردم
طوق اقبال من او از خم بازو میکرد
نقش هر آرزو از لوح ضمیرم میشست
در تمنای خودم یکدل و یکرو میکرد
گرچه جامی سخن از روح قدس تلقین داشت
دوش دریوزه از آن لعل سخنگو میکرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
ترازوی نارنج یعنی ترازویی که اطفال جهت بازی از پوست ترنج و لیمو و غیره میسازند در اینجا به عنوان استعاره بکار رفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.