می رسد از دولت عشقم مدد
بنده عشقم ز ازل تا ابد
بود احد عشق ز آغاز کار
لیک برآمد به لباس عدد
دیده دل گر شودت تیزبین
هیچ نبینی ز عدد جز احد
معتقد خویش بود شیخ شهر
خاک براین معتقد و معتقد
نقد قبولیش به کف نامده
بر رخ عشاق نهد دست رد
در حقشان نیست حدیثش صحیح
چون نه به انصاف رساند سند
جامی ازو نکته وحدت مپرس
منکر بحر است اسیر زبد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چرخ چنینست و بدین ره رود
لیک ز هر نیک و ز هر بد نوند
زندهٔ نام جبروتش احد
پایه تخت ملکوتش ابد
دل ز غم عشق تو کی جان برد؟
تا که جفای تو برین سان بود
دست کش از دامن تو کوتهست
هر نفسی سوی گریبان برد
لذّت جان کی بود آنرا که او
[...]
طبع تو را تا هوس نحو کرد
صورت صبر از دل ما محو کرد
ای دل عشاق به دام تو صید
ما به تو مشغول و تو با عمرو و زید
ما به تو هستیم و تو هستی به خود
غیر تو را هست نگوید خرد
غیر یکی در دو جهان هست نیست
گرچه نماید به ظهور آن دو صد
ذات یکی و صفتش بی شمار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.