منم امروز حریف قدح آشامی چند
چهره رنگین چو گل از باده گل اندامی چند
بهر ساقیگری و مطربی و قوالی
کرده آرام دل خویش دلارامی چند
وادی قدس بود کوی مغان باد سرم
خاک پایی که درین کوی زند گامی چند
پر برآمد دلم از محنت ایام فراق
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
وعده بوسه نباشد ز تو حد چو منی
هستم از لعل تو خوشنود به دشنامی چند
ما به بدنامی عشقیم نکونام شده
واعظا چند بری عرض نکونامی چند
جامی اندوه جهان چند، به میخانه درآی
یک دو دم پای خمی گیر و بزن جامی چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف حال و هوای خود در یک مهمانی میپردازد. او از زیباییهای باده و لذتهای ساقیگری و موسیقی صحبت میکند و فضایی معنوی و شاعرانه را به تصویر میکشد. شاعر از دلتنگی و فراق صحبت میکند و به دنبال کسی میگردد که پیامش را برساند. او میگوید حتی اگر به بدنامی عشق دچار شده باشد، باز هم از عشقش راضی است. در نهایت، او دعوت به نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی میکند و از خواننده میخواهد که از غم و اندوه رهایی یابد و در میخانه نشیند.
هوش مصنوعی: من امروز با دوستانی مشغول نوشیدن هستم که چهرههایشان همچون گلهای رنگارنگ زیبا و دلنواز است.
هوش مصنوعی: برای لذت از میگساری، موسیقی و قوالی، دل خود را کمی آرام کردهام.
هوش مصنوعی: این مکان مقدس، محل اقامت مغان است. من تا سرم به خاک پای کسی که در این مسیر گامی بردارد، افتادهام.
هوش مصنوعی: دل من از درد و رنج روزهای جدایی پر شده است. ای دوستی، چه کسی را پیدا کنم تا چند پیام به تو بفرستم؟
هوش مصنوعی: اگر تو به من وعده ی بوسه نمیدهی، اشکالی ندارد؛ چون من در عوض لذت بردن از زیباییات، حتی از تحقیر و دشنام هم خوشنودم.
هوش مصنوعی: ما به عشق دچار بدنامی شدهایم و چون واعظان همواره به نام و نشان دیگران توجه میکنند، چندان توجهی به بدنامیهای ما نمیکنند.
هوش مصنوعی: غم و اندوه دنیا را لحظهای فراموش کن و به میخانه برو. برای دقایقی پای خمی را بگیر و چند جام بنوش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا باز خرابیم بده جامی چند
پختهای چند فرو ریز به ما خامی چند
صوفی و گوشهٔ محراب و نکونامی و زرق
ما و میخانه و دردی کش و بدنامی چند
باده پیش آر که بر طرف چمن خوش باشد
[...]
حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند؟
ما بدان مقصدِ عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نَهَد لطفِ شما گامی چند
چون مِی از خُم به سبو رفت و گُل افکند نقاب
[...]
به علی رغم عدو باز زدم جامی چند
توبه بشکستم و وارستم از این خامی چند
منم و رندی و خاصان سراپردهٔ عشق
فارغ از سرزنش عام کالانعامی چند
فرصت از دست مده زلف نگاری به کف آر
[...]
نیم بسمل شدم از غمزه خودکامی چند
در دل آرام ندارم ز دلارامی چند
عقل، بسیار به هشیاری خود مغرور است
ساقیا خیز و بده ازپی هم جامی چند
با همه بیگنهی خوشدلم از بسمل خویش
[...]
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
گمرهان فضلا ترک جماعت کردند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.