مرا دلی ست به صد گونه درد پرورده
که رفت جان و جهانم وداع ناکرده
ز من گذشت تغافل کنان نمی دانم
که طبع نازکش از من چرا شد آزرده
ز پا فکند مرا هجر او مباد آن روز
که رو به مرد کند این بلای صد مرده
بود به دیده مردم چو مردم دیده
چه عیب از آنکه شد از تاب خور سیه چرده
برون فتاد دل از پرده شکیب و هنوز
زمانه تا چه برون آرد از پس پرده
مقلدان چه شناسند داغ هجران را
خبر ز شعله آتش ندارد افسرده
دریغ و درد که جامی به خشکسال فراق
ز پا فتاد بر از کشت وصل ناخورده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مؤید ای فلکت دایه وار پرورده
به زیر سایه دیوار نابرآورده
ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامه تو
بروز سرخ و سپید و شب سیه چرده
رمه رمه بز و بزغاله کبود و سیاه
[...]
لبت بخنده روان مرا روان برده
رخت بطیره صباح مرا مسا کرده
مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده
مریز خون مسلمان به جرم ناکرده
مرا بکشت لب جان ستان تو، هر چند
مفرحی ست به آب حیات پرورده
ببخش قندی از آن لب که پیش از آن نامید
[...]
دلم به زخم زبانها نگردد آزرده
که عاشق تو بود گنده تیر خورده
چه خوش بود صنمی چون تو در بر آوردن
به خلوتی که بود حجره در بر آورده
دلی که بود درو رحم کردیش از سنگ
[...]
غزال من که لبش رو به سبزی آورده
به سبزه زار ختن مشکبو گیا خورده
چه گویم از خط سبزش که گرد چشمه نوش
بنفشه ایست به آب حیات پرورده
بود ز دور خطش فتنه هر سر مویی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.