آن شیخ چه دیده ست که در خانه خزیده
با خویشتن آمیخته وز خلق بریده
هر تار تعلق که بریده ست ز اغیار
چون کرم بریشم همه بر خویش تنیده
خود خلق و تمنا کند از خلق رهایی
از خلق کسی چون رهد از خود نرهیده
یک بار به گردی نرسید از ره مردی
زنهار گمانش نبری مرد رسیده
از کعبه و از کعبه روان دم زند اما
زان قافله بانگ جرسی هم نشنیده
از کسب معارف شده مشعوف ز خارف
درهای ثمین داده و خر مهره خریده
جامی صفت جام می عشق مپرسش
کان جام ندیده ست و زان می نچشیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و وضعیت شیخی میپردازد که از دنیا و مردم جدا شده و در انزوا به سر میبرد. او بدون وابستگی به دیگران، خود را در خلوت خویش یافته است. شاعر اشاره میکند که او از هر نوع تعلق به دیگران بریده و تمام توجهاش به خود و دنیای درونش معطوف شده است. این شیخ به دنبال رهایی از دردها و خواستههای دنیوی است، اما به نظر میرسد که در حقیقت از خود هم جدا نشده و در انزوا فرار کرده است. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که او حتی از تجربه عشق و نوشیدن شراب عرفانی هم بیبهره مانده است و از درک عمیق معارف نیز ناتوان است.
هوش مصنوعی: این پیرمرد چه تجربیاتی داشته که در خانه نشسته و از دیگران فاصله گرفته و به خود مشغول شده است.
هوش مصنوعی: هر رشتهای از وابستگیها و تعلقاتی که از دیگران جدا شده، مانند کرمی است که پیلهاش را به دور خود میپیچد و همه آن را به خود میسند.
هوش مصنوعی: انسانها به دنبال آزادی از وابستگیها و وابستگان هستند، اما کسی که واقعاً از خود و شخصیتش رهایی نیافته، نمیتواند از دیگران نیز آزاد شود.
هوش مصنوعی: یک بار، به گرد موجودی نرسید، از جانب یک مرد، با احتیاط و دقت، گمان نکنید که او به مقصد رسیده است.
هوش مصنوعی: این شعر به این اشاره دارد که فردی به مکان مقدسی همچون کعبه میرود و از آنجا نجوای خود را سر میدهد. اما او از صدای گروهی که در آنجا حضور دارند، هیچ خبری ندارد و از جوانب دیگر زندگیاش بیخبر است. به عبارت دیگر، او در دنیای خود غرق شده و به اطرافش توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: از به دست آوردن دانش و آگاهی بسیار خوشحال شده، درهای ارزشمند را گشوده و مهرهای کمیاب خریده است.
هوش مصنوعی: از تو خواهش میکنم درباره جام می عشق سؤال نکن، چرا که این جام را کسی ندیده و از آن نچشیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آن روی دلارام تو دیده
گر تو به تن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده
از من به جز آواز و حدیث ایچ نمانده است
[...]
ای رایت دولت ز تو بر چرخ رسیده
وی چشم وزارت چو تو دستور ندیده
بر پایهٔ تو پای توهم نسپرده
بر دامن تو دست معالی نرسیده
با قدر تو اوج زحل از دست فتاده
[...]
ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
بگذاشته ما را تو و در خود نگریده
تو شرم نداری که تو را آینه ماییم
تو آینه ناقص کژشکل خریده
ای بیخبر از خویش که از عکس دل تو
[...]
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
[...]
ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
گردیده بسی دیده و مثل تو ندیده
از گوشه بسی گوشه نشین را که ببینی
در میکدهها چشم سیاه تو کشیده
چشمت به اشارت دل من برد و فدایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.