لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
جامی

مرا دلی ست به صد گونه درد پرورده

که رفت جان و جهانم وداع ناکرده

ز من گذشت تغافل کنان نمی دانم

که طبع نازکش از من چرا شد آزرده

ز پا فکند مرا هجر او مباد آن روز

که رو به مرد کند این بلای صد مرده

بود به دیده مردم چو مردم دیده

چه عیب از آنکه شد از تاب خور سیه چرده

برون فتاد دل از پرده شکیب و هنوز

زمانه تا چه برون آرد از پس پرده

مقلدان چه شناسند داغ هجران را

خبر ز شعله آتش ندارد افسرده

دریغ و درد که جامی به خشکسال فراق

ز پا فتاد بر از کشت وصل ناخورده

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سوزنی سمرقندی

مؤید ای فلکت دایه وار پرورده

به زیر سایه دیوار نابرآورده

ز آفتاب و ز مهتاب کرد جامه تو

بروز سرخ و سپید و شب سیه چرده

رمه رمه بز و بزغاله کبود و سیاه

[...]

امامی هروی

لبت بخنده روان مرا روان برده

رخت بطیره صباح مرا مسا کرده

امیرخسرو دهلوی

مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده

مریز خون مسلمان به جرم ناکرده

مرا بکشت لب جان ستان تو، هر چند

مفرحی ست به آب حیات پرورده

ببخش قندی از آن لب که پیش از آن نامید

[...]

کمال خجندی

دلم به زخم زبانها نگردد آزرده

که عاشق تو بود گنده تیر خورده

چه خوش بود صنمی چون تو در بر آوردن

به خلوتی که بود حجره در بر آورده

دلی که بود درو رحم کردیش از سنگ

[...]

جامی

غزال من که لبش رو به سبزی آورده

به سبزه زار ختن مشکبو گیا خورده

چه گویم از خط سبزش که گرد چشمه نوش

بنفشه ایست به آب حیات پرورده

بود ز دور خطش فتنه هر سر مویی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه