سر من کاش بودی خاک راهش
مگر گشتی لگدکوب سپاهش
به جان دادن اگر کردیم تقصیر
کنون هستیم از جان عذرخواهش
شبم شد روشن از رویش بدانسان
که روزم تیره از زلف سیاهش
به شکل او هلاک خویش خواهم
رقیبا برشکن طرف کلاهش
منه بر زاهد ای دل تهمت عشق
که می بینم ازینها بی گناهش
هنوز از باده شب سرگران است
وگرنه چیست خواب چاشتگاهش
چه شد گر کرد جامی دعوی عشق
دو چشم خون فشان اینک گواهش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بسی لابه برو کردند و خواهش
دریغ و درد او نگرفت کاهش
که را زهره ز حمالان راهش
که تخلیطی کند در بارگاهش؟
فلک یک خرقه پوش خانقاهش
بسر گردان شده در خاک راهش
به پیرامن بزرگان سپاهش
ز چشم بد به آهن بسته راهش
مده وام ار دهی دیگر مخواهش
به سختی تقاضا جان مکاهش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.