گنجور

 
جامی

نامه کز خوبان رسد تعویذ جان می‌خوانمش

وز همه غم‌های دل خط امان می‌خوانمش

نقطه و حرفی که می‌آید در آن نامه به چشم

نقش آن خال و خط عنبرفشان می‌خوانمش

مردمان هردم به خون دل سوادش می‌کنند

بر بیاض دیده و من خوش روان می‌خوانمش

چون پر است آن نامه از مرهم پی داغ نهان

گاه خواندن مرهم داغ نهان می‌خوانمش

مونس جان و دل من شد ندارم صبر از آن

یک زمان می‌بوسم او را یک زمان می‌خوانمش

می‌دهد بویی از آن برگ گل خندان مرا

جای آن دارد اگر گریه‌کنان می‌خوانمش

دوستان گویند جامی نامه خواندن تا به کی

ورد جان و حرز ایمان است از آن می‌خوانمش