بر رخ زردم نه اشک است این که گلگون میرود
شد دلم ریش از غمت وز ریش دل خون میرود
گر دلم شد رخنه از تیغ جفایت باک نیست
جانم از زندان غم زان رخنه بیرون میرود
بر تن زارم زمین شد بیتو تنگ ای کاش دست
میزند در دامن آه و به گردون میرود
ما میان بار اندوه و تو با آسودگان
کوهکن در کوه و شیرین گشت هامون میرود
پوست بهر غیر پوشد ورنه لیلی واقف است
در حریم حی به هر شکلی که مجنون میرود
خواندهای دانم که بیجو میرود آب بهشت
لطف آن قد بین که بر روی زمین چون میرود
چون سخن در وصف آن دندان رود آنجا چه لطف
نظم جامی را سخن دَر دُرّ مکنون میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیلبت هردم ز چشم درفشان خون میرود
پارههای دل ز راه دیده بیرون میرود
یک شب ای شمع بتان، در کنج تاریک من آی
تا ببینی حال تنها ماندگان چون میرود
خون که از زخمی رود، داغش نهی باز ایستد
[...]
هرکه چون باد از سر کوی تو بیرون میرود
کس نمیداند که از آشفتگی چون میرود
پای رفتن نیست عاشق را کزین در بگذرد
میفشاند سیل اشک از چشم و در خون میرود
پیش لیلی گر رود از چشم مجنون خون چه شد
[...]
در مجالس گر سخن زان لعل میگون میرود
کز چه میخندد صراحی از دلش خون میرود
زورقی میسازم از بحر خیالش دیده را
کیم شب از نوک پیکان نیل و جیحون میرود
در شب دیجور زلفش هر که دید آن قرص ماه
[...]
او درین نظاره کز تن جان محزون میرود
من به این خوشدل که جان دشوار بیرون میرود
هر که میآید پی نظاره جان کندنم
میکند نفرت که با حال دگرگون میرود
آن شکار تیر کاری خوردهام کز قتل من
[...]
در چمن چون حرف آن بالای موزون میرود
سرو چون دزدان ز راه آب بیرون میرود
دیده اهل بصیرت کاروانگاه بلاست
هرکه زخمی میخورد، از چشم ما خون میرود
عشق بالا دست از معشوق دامن میکشد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.