آن ترک شوخ بین که چه مستانه میرود
شهری اسیر کرده سوی خانه میرود
هر جانبی که جلوهکنان روی مینهد
با او هزار عاشق دیوانه میرود
جانم ز تن رمید به سودای خال او
مرغ از قفس پرید پی دانه میرود
از صبر رفته پیش غمش میکنم گله
با آشنا حکایت بیگانه میرود
حاشا که شمع چهره فروزد میان جمع
گر داند آنچه با دل پروانه میرود
زاهد به خُلد مایل و عاشق به کوی دوست
بلبل به باغ و جغد به ویرانه می رود
جامی ملول شد ز رفیقان کوی زهد
پیمان شکست و بر سر پیمانه میرود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید. او به توصیف معشوقی زیبا و دلربا میپردازد که با سبک و حالتی خرامان و دلنشین میرود. شاعر احساسات شدید عاشقانهاش را بیان میکند و میگوید که عشق او به قدری عمیق است که جانش از تن جدا شده و به سوی معشوق میشتابد. او همچنین به کنایه میگوید که عاشق و زاهد هرکدام به سمت مورد علاقه خود میروند؛ زاهد به بهشت و عاشق به سوی دوست. در پایان، شاعر با بیان ناامیدی و دلزدگی از رفیقان زهد، به سراغ میخانه و شراب میرود، نمادی از رهایی و آزادی در عشق.
هوش مصنوعی: آن جوان خوشچهره و سرزنده که با حالتی شاداب و مستانه حرکت میکند، در حالی که دلها را شیفتهی خود کرده، به سمت خانهی خود میرود.
هوش مصنوعی: هر جا که زیبایی و دلربایی ظاهر میشود، هزاران عاشق شیدا و بیتاب به دنبالش میرقصند.
هوش مصنوعی: جانم از بدن دور شده و به خاطر زیبایی او پرندهای از قفس به بیرون پرواز کرده و اکنون به دنبال دانهای میرود.
هوش مصنوعی: من از غم خود برای دوستانم شکایت میکنم، اما داستان بیگانگان را به آنها نمیگویم.
هوش مصنوعی: شمع هرگز نور خود را در جمع نمیتاباند اگر بداند که دل پروانه چه احساسی دارد و چه میکشد.
هوش مصنوعی: زاهد بهشت را میخواهد و عاشق به دنبال معشوقش میگردد، بلبل در باغ پرواز میکند و جغد به مکانهای خراب و متروکه میرود.
هوش مصنوعی: جامی از دوستان و همنشینان در مسیر زهد و پارسایی ناراحت و ناامید شده است. او به دلیل نقض عهد و وفا نکردن به وعدهها، دیگر نمیتواند همدلانه با آنها روبهرو شود و حالا به سمت تجربهای متفاوت، یعنی نوشیدن شراب میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانها در آتشند که جانان همیرود
سیلاب خون ز دیدهٔ گریان همیرود
یعقوب را زیوسف خود دور میکنند
خاتم برون ز دست سلیمان همیرود
آدم وداع سایهٔ طوبی همیکند
[...]
صبح است و فیض گریه مستانه می رود
خون هوا زکیسه پیمانه می رود
یاران هزار داد شکایت کجا برم
ز این کهنه آشنا که چو بیگانه می رود
گل گل شکفته نام خدا دور چشم بد
[...]
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
در خود یگانه از همه بیگانه میرود
زی بحر بیکرانه چه مستانه میرود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.