ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست
کار ما راست شود چون تو کنی بالا راست
ما نتابیم ز روی تو نظر گرچه گرفت
از مژه چشم تو صد تیر بلا بر ما راست
خلعت لطف به قد تو بریدند ای سرو
ناید این جامه به قد دگری قطعا راست
راستم با تو علی رغم همه کج نظران
گرچه فرقی نبود پیش تو از کج تا راست
می نیارد به زبان خامه به جز وصف قدت
راستان را به زبان کی گذرد الا راست
دیده راست سزد جای خرام چو تویی
رنجه فرما قدم ای سرو که کردم جا راست
خواست جامی که رسد بر دل او ناوک تو
لله الحمد که آورد خدا آن را راست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره دارد و بیانگر احساسات شاعر نسبت به اوست. شاعر از زلف و قامت معشوق سخن میگوید و میخواهد بگوید که زیبایی معشوق فقط به او مربوط میشود و هیچ کس نمیتواند به او نزدیک شود. همچنین به تأثیر عشق و زیبایی او بر خود اشاره کرده و میگوید که زبانش قاصر از توصیف زیبایی اوست. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که با ناز و قدمهایش به او نزدیک شود.
هوش مصنوعی: تو که زلف کجت هرگز به راست نمیشود، اما کار ما وقتی درست میشود که تو دستت را بالا ببری و راستش کنی.
هوش مصنوعی: ما هرگز به چهرهی تو نگاه نمیکنیم، هر چند که فراوانی تیرهای بلا از چشمان تو به ما اصابت کرده است.
هوش مصنوعی: اندام تو آنقدر زیبا و دلانگیز است که آدمی نمیتواند به راحتی لباس زیبایی برای کسی دیگر به تن کند. هر کس زیبایی خاص خودش را دارد و زیبایی تو را نمیتوان به کسی دیگر تسری داد.
هوش مصنوعی: با وجود تمام نگاههای منفی و نادرستی که به تو وجود دارد، من همیشه به تو راستگو و درست برخورد کردهام، چون برای تو تفاوتی ندارد که درست را از نادرست تشخیص دهی.
هوش مصنوعی: وقتی صحبت از تو میشود، هیچ چیز جز توصیف زیباییات بر زبان نمیآید و فقط حقیقتی که در مورد تو است، قابل گفتن است. هیچ کلامی نمیتواند جز راستی، حقایق تو را بیان کند.
هوش مصنوعی: چشمان من باید به خاطر زیبایی تو اینگونه حرکت کنند. ای سرو، قدمی بردار و به من ناز و آزار بده، چون من در اینجا به خاطر تو انتظار میکشم.
هوش مصنوعی: شخصی خواسته است که کسی به دلش بیفتد و به خاطر این آرزو شکر خدا را به جا میآورد که خداوند آن شخص را به او عطا کرده و دلش را به او نزدیک کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومندی من خدمت و دیدار تو را
چون جفای فلک و محنت من بسیار است
تن من کز تو جدا ماند به نزد همه خلق
چون جهان پیش دل و چشم تو بی مقدار است
دلم از فرقت تو تنگ چو چشم مور است
[...]
هر که از درد تو محروم بود بیمار است
و آنکه داغ تو نه پر سینه او افگار است
دلم از ناوک آن غمزه شکایت نکند
که بر این خسته حق نعمت او بسیار است
گله از بار غم و بار سنم نیست مرا
[...]
اثری در قدح باده ز لعل یار است
قبلهٔ خسته دلان خاک درِ خمّار است
سخن عقل در این کوی ندارد وزنی
عشق از آن دل که در او عقل بود بیزار است
خبر از سوز دلم نیست کسی را چون شمع
[...]
دلم از دردِ فراق تو قوی افگار است
دیده در حسرت یاقوت تو گوهربار است
ای که گفتی خبری از تو صبا برد ولی
مشکل این است که او نیز چو من بیمار است
دور از او کار من آسان بکن ای غم ورنه
[...]
بگذر از توبه و تقوی که همه پندار است
در پی مطرب و می باش که کار این کار است
صف زده دردکشان پیش در میکده اند
زاهد صومعه را وقت پس دیوار است
رشته سبحه که از گوهر اخلاص تهی ست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.