زهی بیوفا خود نگویی کجایی
اگر هرگزم خود نبینی نیایی
ندانستم از تو من این زود سیری
نبردم گمان بر تو این بیوفایی
اگر چند ترکان همه تنگ چشمند
نگوئی بدین تنگ چشمی چرایی
چه شیرین غلامی چه شایسته ترکی
چه زیبا نگاری چه خوش دلربایی
به شیرین لبت تازد ار آن سیه زلف
چه ترکی که با هندویی برنیایی
دل و جان به یک بوسه از من خریدهست
تو بازار دیدی بدین ناروایی