گنجور

 
جلال عضد

ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت

گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت

شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب

نه روی سفر کردن و نه رای اقامت

رفتی و مپندار که دست از تو بدارم

دست من و دامان تو تا روز قیامت

من پند رفیقان موافق نشنیدم

زیرا شدم آماجگه تیر ملامت

هر کس که نصیحت ز عزیزان نکند گوش

بسیار بخاید سرانگشت ندامت

اشکم که به رخسار تو مانست نشاندم

بر گوشه چشمش به صد اعزاز و کرامت

در سینه عجب نیست که دارد دل بیمار

آن را که خمیده است چو ابروی تو قامت

عیّار که منصور شود بر همه کامی

آنست که بر دار زنندش به علامت

هر شب که جلال از غم دل آه برآرد

سکان سماوات بنالند تمامت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ای ماه عذار من و ای خوش قد و قامت

برخیز که برخاست ز عشق تو قیامت

کمال خجندی

صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت

سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت

امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام

بسیار به دندان گزد انگشت ندامت

در دیده خیال قد تو روز جدائی

[...]

جهان ملک خاتون

تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت

تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت

مستغرق غم گشته به دریای تحیر

باشد که از این ورطه درآیم به سلامت

درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت

خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید

تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت

فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

در کوی خرابات نشستم به سلامت

سر حلقهٔ رندانم و فارغ ز ملامت

خوش خانهٔ امنی است بیائید و ببینید

مستان همه خوش ایمن و یاران به سلامت

زین خلوت میخانه به جائی نتوان رفت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه