تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت
تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت
مستغرق غم گشته به دریای تحیر
باشد که از این ورطه درآیم به سلامت
درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش
در آتش هجران نتوان کرد اقامت
برخیز به بستان که سهی سرو نشستست
بر خاک خجالت صنما ز آن قد و قامت
دل خال تو را دید و به زلف تو در آویخت
تا عاقبت الامر درفتاد به دامت
مسکین تنم از خاک درت برفکند دل
تا کشته شود بر سر کویت به علامت
از دست تو ای چرخ سیه روی شب و روز
فریاد جهان سوز زنم تا به قیامت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و ندامت خود در عشق سخن میگوید. او از رنج و غم ناشی از جدایی و هجران به شدت میسوزد و امیدوار است که روزی از این دوراهی و سردرگمی رها شود. شاعر از موجودی به نام «صنم» یاد میکند که زیباییاش باعث خجالتش شده و دلش به زلف او بسته است. او به شدت دلتنگی و فراق را حس کرده و با احساس ضعف و ناتوانی در برابر عشق، فریاد میزند. در نهایت، او را به چرخ روزگار که شب و روز را بر او میگذراند، مینگرد و از آن ناله سر میدهد.
هوش مصنوعی: ای محبوب، تا کی باید به خاطر کارهایی که کردهام پشیمان باشم؟ تا چند وقت دیگر دل من از درد ناشی از عشق و سرزنشهایش رنج خواهد برد؟
هوش مصنوعی: غرق در غم و پریشانی هستم و نمیدانم چگونه از این وضعیت خارج شوم و به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: من در آتش دوری و فراق به قدری رنج میبرم که دیگر نمیتوانم حتی یک لحظه بیشتر تحمل کنم. به من آب بدهید، زیرا درد و تشنگیام زیاد است.
هوش مصنوعی: به باغ برو که درخت سرو زیبایی روی زمین نشسته است و این موضوع باعث شرم و خجالت معشوق به خاطر قد و قامتش شده است.
هوش مصنوعی: دل عاشق تو را مشاهده کرد و به زلفهای تو چنگ زد، تا اینکه در نهایت به دام تو گرفتار شد.
هوش مصنوعی: بدن بیچارهام از خاک در خانهات رنج میکشد و دل به نشانهای از عشق، آماده است تا جان خود را در کوچهات فدای تو کند.
هوش مصنوعی: ای چرخ زمان، که شب و روز را به درد و رنج میگذرانی، من تا قیامت از ظلم و ستم تو فریاد میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ماه عذار من و ای خوش قد و قامت
برخیز که برخاست ز عشق تو قیامت
صوفی که ز چشم تو برد جان به سلامت
سر بر نکند تا به قیامت ز غرامت
امروز گر آن لب نگرد زاهد خود کام
بسیار به دندان گزد انگشت ندامت
در دیده خیال قد تو روز جدائی
[...]
ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت
گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت
شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب
نه روی سفر کردن و نه رای اقامت
رفتی و مپندار که دست از تو بدارم
[...]
در عشق تو تا چند کشم بار ملامت
اندیشه نداری مگر از روز قیامت
از کوی ملامت دل من رخت به در برد
تا کرد وطن در سر کویت به سلامت
در بحر غم عشق تو بیچاره دلم را
[...]
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.