به بالین غریبانت گذر نیست
ز حال مستمندانت خبر نیست
ز تو پروای هستی نیست ما را
تو را پروای ما گر هست وگر نیست
تویی منظور من در هر دو عالم
مرا بر دنیی و عقبی نظر نیست
یکایک تلخی دوران چشیدم
ز هجران هیچ شربت تلخ تر نیست
اسیر هجر و نومید از وصالم
شبم تاریک و امّید سحر نیست
همی خواهم که رویت باز بینم
جز اینم در جهان کامی دگر نیست
دلی خالی نمی بینم ز دردت
کدامین دل که خونش در جگر نیست
درین میدان سرافرازی کسی راست
که او را بیم جان و خوف سر نیست
به جز جانان نیاید در دل ما
که خلوتخانه است این رهگذر نیست
رخ و چشم تو تا غایب شد از چشم
من شوریده دل را خواب و خور نیست
جلال خسته را از در مکن دور
که او را خود جز این در هیچ در نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاوی احساسی عمیق از فراق و اشتیاق است. شاعر از غم دوری و بیخبری از حال معشوق میگوید و اینکه بیتو زندگی برایش بیمعناست. او تلخیهای زندگی را تجربه کرده و در انتظار دیدار محبوبش است. شاعر خود را در دنیایی پر از ناامیدی مییابد و از اینکه تنها دلبستهی جانانش است، سخن میگوید. در اینجا عشق به معشوق و حس سرگشتگی و تنهایی به خوبی نمایان است. شاعر به شدت به رویت معشوقش نیاز دارد و میگوید جز او هیچ چیزی برایش ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: در کنارههای افرادی که به غریب هستند، کسی به مشکلات و حال خوشحالها نمیرسد و از وضعیت نیازمندان خبری نیست.
هوش مصنوعی: ما به وجود تو اهمیتی نمیدهیم، اما تو به حال ما اهمیت میدهی، چه وجود داشته باشیم و چه نه.
هوش مصنوعی: تو تنها آرزوی من هستی و در هیچ یک از این دو جهان (دنیا و آخرت) به چیز دیگری اهمیت نمیدهم.
هوش مصنوعی: همه تلخیهای زندگی را به خاطر فقدان عشق تجربه کردهام و هیچ چیزی به اندازه این جدایی تلخ نیست.
هوش مصنوعی: در شب و روزهای دوری از معشوق، احساس ناراحتی و ناامیدی دارم و امیدی به روشنایی صبح و reunite شدن با او ندارم.
هوش مصنوعی: میخواهم دوباره چهرهات را ببینم، در این دنیا هیچ چیزی دیگر برای من خوشی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: نمی بینم دلی که از درد خالی باشد، کدام دل است که از خون خود در جگر نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: در این میدان کسی موفق و سرافراز است که از جان خود نترسد و از خطر نگران نباشد.
هوش مصنوعی: جز محبوب هیچکس نمیتواند وارد دل ما شود، زیرا اینجا دلی است که جای خلوت ماست و کسی که در این دل میآید، رهگذری بیش نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که صورت و چشمهای تو از نظر من دور میشود، دل آشفتهام نه خواب دارد و نه حوصلهی غذا.
هوش مصنوعی: جلال خسته را از در دور نکن، زیرا او به جز این در هیچ در دیگری ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی گریم به درد و زین بتر نیست
که جز گریه مرا کار دگر نیست
اگر چه هیچ غم بیدردسر نیست
غمی از چشم بر راهی بتر نیست
ز کُنه ذات او کس را خبر نیست
بجز دیدار او چیزی دگر نیست
به عرف اندر جهان از سگ بتر نیست
نکویی با وی از حکمت به در نیست
به بالین غریبانت گذر نیست
ز حال مستمندانت خبر نیست
ز تو پروای هستی نیست ما را
ترا پروای ما گر هست و گر نیست
تویی منظور من در هر دو عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.