سوخته ای بر درت شب همه شب می گریست
ای مه نامهربان هیچ نگفتی که کیست
شمع صفت تا مرا سوز تو در سینه است
مردنم افسردگی ست سوختنم زندگیست
پرده نی هر دمم حال دگرگون کند
هر که درین پرده نیست حال چه داند که چیست
حاصلم از زندگی نیست به جز گریه هیچ
وه که بر این زندگی زار بباید گریست
باد به بوی توام زنده کند هر نفس
خود که کند باور این کآدمی از باد زیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بت نامهربان این ستم از بهر چیست
بر دل بیچاره ای کز دل و از جان بریست
غمزده ی سوگوار شب همه شب تا به روز
بر در تو سر زند هیچ نگویی که کیست
لعل لب جان فزات آب حیاتست و بس
[...]
ساقی وقت مناخیز که وقت دیست
خون بعروقم فسرد وقت کرامت کیست
موسم بهمن بکاخ فصل بهار میست
هر که نشد مست می مرده مطلق ویست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.