گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

نگویم در تو عیبی ای پسر هست

ولیکن بی وفایی این قدر هست

نه در هجر توام خواب و قرار است

نه در عشق تو از خویشم خبر هست

از آن ناوک که زد چشم تو بر من

هنوزم زخم پیکان در جگر هست

دمی غایب نه ای از پیش چشمم

وگر دوری خیالت در نظر هست

سبک باشد سری خالی ز سودا

من و سودای جانان تا که سر هست

نپندازم که در گلزار فردوس

ز رخسارت گلی پاکیزه تر هست

تعالی اللّه قباپوشی که او را

کمر بر موی و مویی تا کمر هست

تمنّای دلم کردی و دادم

بفرما گر تمنّایی دگر هست

جلال! ار چه شب هجران دراز است

مشو غمگین که امّید سحر هست

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیرخسرو دهلوی

نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست

ولیکن بی وفایی این قدر هست

نه در هجر توام خواب و قرار است

نه در عشق توام از خود خبر هست

ازان ناوک که از چشم تو بر من

[...]

وحشی بافقی

به گرمی گفتش ار کار دگر هست

بجو تا وقت و فرصت این قدر هست

قائم مقام فراهانی

یکی را شوق گل کاری به سرهست

یکی فکرش همه در جمع زر هست

صفی علیشاه

اگر یکوصف جائی جلوه‌گر هست

ز خوب و بد ز باقی هم اثر هست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه