نگویم در تو عیبی، ای پسر، هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست
نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق توأم از خود خبر هست
از آن ناوک که از چشم تو بر من
هنوزم زخم پیکان در جگر هست
دمی غایب نه ای از پیش چشمم
اگر دوری، خیالت در نظر هست
سبک باشد سر خالی ز سودا
من و سودای جانان تا که سر هست
نپندارم که در گلزار فردوس
ز رخسارت گلی پاکیزه تر هست
تعالی الله قباپوشی که او را
کمر بر موی و مویی تا کمر هست
تمنای دلم کردی و دادم
بفرما، گر تمنای دگر هست
شب هجران دراز است ارچه خسرو
مشو غمگین که امید سحر هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد ناشی از جدایی پرداخته است. شاعر به معشوق خود اشاره میکند و میگوید که در او عیبی نمیبیند، اما بیوفایی او را بیان میکند. شاعر در عذاب هجر و عشق خود به سر میبرد و هنوز زخمهای عشق را بر دل دارد. او میگوید که حسی از دوری معشوق ندارد و تنها خیال او در ذهنش باقی مانده است. شعر به زیباییها و پاکی معشوق اشاره میکند و در نهایت، با وجود غم و دوری، به امید روزی خوب و صبحی جدید اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من نمیگویم که در تو نقصی وجود دارد، ای پسر، ولی باید بگویم که بیوفایی تو بهاندازهای هست که قابل انکار نیست.
هوش مصنوعی: من نه در دوری تو آرامش دارم و نه در عشق تو از حال خود باخبر هستم.
هوش مصنوعی: هنوز زخمی از نگاه تو در دل دارم که مانند زخم پیکان است.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای هم از جلوی چشمانم دور باشی، اما خیال تو همیشه در نظر من حاضر است.
هوش مصنوعی: سر خالی از نگرانیها و وسوسهها باشد، تا زمانی که زندگی و عشق جانان در آن وجود دارد و اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: من تصور نمیکنم که در باغ بهشت گلی زیباتر از چهرهی تو وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ است و او کسی است که به زیبایی و شگفتی آراسته شده و با موهایی که تا کمرش میرسد، خود را زینت داده است.
هوش مصنوعی: دل من از تو خواستههایی دارد و من درخواستهایم را به تو تقدیم میکنم. اگر خواسته دیگری هم در قلبت هست، بفرما.
هوش مصنوعی: شب جدایی طولانی است، اما ای خسرو، ناراحت نباش چون امیدی به صبح روشن وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی چندان که موی جانور هست
دگر دیگ بیابان سر بسر هست
نگویم در تو عیبی ای پسر هست
ولیکن بی وفایی این قدر هست
نه در هجر توام خواب و قرار است
نه در عشق تو از خویشم خبر هست
از آن ناوک که زد چشم تو بر من
[...]
به گرمی گفتش ار کار دگر هست
بجو تا وقت و فرصت این قدر هست
یکی را شوق گل کاری به سرهست
یکی فکرش همه در جمع زر هست
اگر یکوصف جائی جلوهگر هست
ز خوب و بد ز باقی هم اثر هست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.