دردی که مراست با که گویم
درمان دل خود از که جویم
گه فتنه خال عنبرینم
گه بسته زلف مشک بویم
عشق آمد و رفت نام و ننگم
شوق آمد و بُرد آب رویم
دل کم نکند ز عشق مویی
ور عشق کند بسان مویم
خالی نشود ز آرزو سر
ور سر برود در آرزویم
گر جان خواهی بگوی با من
تا دست ز جان خود بشویم
ور سرطلبی اشارتی کن
تا ترک سر و جهان بگویم
من ذرّه ام و تو آفتابی
شاید که نظر کنی به سویم
خاک قدم توام ولیکن
بر باد مده چو خاک کویم
آن کاو چو جلال بنده تست
من بنده کمترین اویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درمان دل خود از که جویم
افسانهٔ خویش با که گویم
تخمی که نروید آن چه کارم
چیزی که نیابم آن چه جویم
آورد فراق زردرویی
[...]
آیینهٔ بخت پیش رویم
اقبال به شانه کرده مویم
گر نیست جمال و رنگ و بویم
آخر نه گیاهِ باغِ اویم؟
ای خاک درِ تو آب رویم
بر باد مده چو خاکِ کویم
بیچاره بماندهام کزین پس
ره نیست به عقل چاره جویم
در کورهی آتشِ فراقت
[...]
ای گریه، ترا چه شکر گویم؟
کز تست هزار آبرویم
آید همه، بوی آتش دل
هر بار که از جگر ببویم
بیگانه و آشنا به یک بار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.