گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

همی خواهم که تا من زنده باشم

تو سلطان باشی و من بنده باشم

ز غم مُردم که جان دیگرانی

به جان دیگران چون زنده باشم؟

روا نبود که جان داروی لعلت

برند اغیار و من جان کنده باشم

برین در من چو سروم دیگران گل

روند ایشان و من پاینده باشم

بزن آبی بر این دل ورنه بینی

که آتش در جهان افکنده باشم

بسان غنچه ام در بند ناموس

که دل پرخون و لب پرخنده باشم

نمیرم چون جلال الا به دردت

اگر با طالعی فرخنده باشم