خیال روی تو مأوا گرفت در بر چشم
نمی شود نفسی غایب از برابر چشم
مجال خواب ندارم که می زند هر شب
خیال زلف تو تا روز حلقه بر در چشم
به جام باده چه حاجت مرا که خون جگر
به حلق تشنه فرو می رود ز ساغر چشم
اگر تو بر سر و چشمم گذر کنی سهل است
اگرچه سهل نباشد گذشتن از سر چشم
دل پر آتش اگر لایق نشست تو نیست
بیار که جات کنم بر کنار منظر چشم
مرا تو چشم و چراغی مرو ز پیش نظر
وگرنه تیره شود خانه منوّر چشم
ولی یقین که به صد چشم و گوش نتوان داشت
چنین که می برد ابروی تو دل از بر چشم
ز بحر اشک کنارم کند پر از گوهر
گهی غوطه کند هندوی شناور چشم
جلال گوهر دیده نثار پای تو کرد
عزیزتر نبود گوهری ز گوهر چشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.