مرد این میدان نهای همچون زنان در خانه باش
ور سوی میدان مردان میروی مردانه باش
هرکجا ماهی ببینی خرمن خود را بسوز
هرکجا شمعی ببینی پیش او پروانه باش
یوسف ار دستت دهد گو باش در زندان مقیم
گنج اگر حاصل شود گو جای در ویرانه باش
گر مهی بیمار شو، ور با خودی بیخویش گرد
ور به هوشی مست شو، ور عاقلی دیوانه باش
ساقیا! ما را ز لعل خویش کن مست و خراب
گو شراب عاشقان بیساغر و پیمانه باش
چون جلال آزاد شو از دوست وز دشمن ببر
فارغ از نیک و بد هر خویش و هر بیگانه باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به مردان توصیه میکند که در زندگی باید با شجاعت و مردانگی عمل کنند و مانند زنان در خانه نباشند. او به آنها میگوید که باید در مواجهه با چالشها قوی و پایدار باشند و به دنبال اهداف خود بروند. همچنین، اگر در شرایط مشکل یا زندان قرار گرفتند، نباید ناامید شوند و باید به امید پیروزی و دستاوردهای آینده، در سختیها استقامت کنند. به طور کلی، او تاکید میکند که باید از تعلقات و استرسها رها شوند و بیپروا از قضاوتهای دیگران زندگی کنند. در نهایت، او به نقش عشق و هنر زندگی اشاره میکند و میخواهد که عشق و احساسات آنان، زندگی را برایشان شیرین کند.
هوش مصنوعی: اگر به میدان نبرد میروی، باید با شهامت و اقتدار باشید، نه مثل زنان که در خانه میمانند. در میدان، باید با مردانگی رفتار کنی.
هوش مصنوعی: هرجا که ماهی را مشاهده کنی، باید به خاطر آن به چیزی که داری آسیب بزنی و بسوزانی. و هرجا هم که شعلهای روشن دیدی، باید مانند پروانهای اطراف آن بچرخی و به آن عشق بورزی.
هوش مصنوعی: اگر یوسف دست تو را بگیرد و به تو بگوید که در زندان بمان، باید بپذیری. اما اگر به تو گنجی داده شود، باید بگویی که حتی در ویرانه هم میتوان زندگی کرد.
هوش مصنوعی: اگر ماهی بیمار شود، یا با خودت به حالتی بیخود و سرگشته درآیی، یا اگر به هوش و آگاهی به حال مستی دچار شوی، یا حتی اگر عاقل باشی، خود را به جنون بزنی.
هوش مصنوعی: ای ساقی! ما را به خاطر لعل زیبای خود، سرشار از شوق و شور کن. بگو که عشق به اندازهای در دلها جاری است که نیاز به ساغر و پیمانه ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی به جایگاه والایی رسیدی، از وابستگی به دوستان و دشمنان رها شو و از قضاوتهای خوب و بد آزاد باش. به نوعی، از هر آشنا و بیگانهای مستقل بمان.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش
خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش
گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن
گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش
هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو
[...]
ساقیا بیگه رسیدی می بده مردانه باش
ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش
سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده
وان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باش
چون ز خود بیگانه گشتی رو یگانه مطلقی
[...]
هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش
تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش
کی بود جای ملک در خانهٔ صورت پرست
رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش
پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست
[...]
طاعت پیر مغان کن وز همه بیگانه باش
اول از میخانه بودی آخر از بتخانه باش
کشتگان عشق، می از کاسه سر می خورند
چون که سر را خاک خواهد خورد گو پیمانه باش
کاذبی در عشق، اگر خاکسترت گردد خموش
[...]
روشناسِ اهلِ مشرب چون درِ میخانه باش
آشناتر با می از خطِ لبِ پیمانه باش
دیدهبانی را به بلبل داد آخر باغبان
چشمِ بدبینی ببند و چشمِ صاحب خانه باش
در غبارِ خط نهان شد خال، رحمی پیش گیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.