گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

مرد این میدان نه‌ای همچون زنان در خانه باش

ور سوی میدان مردان می‌روی مردانه باش

هرکجا ماهی ببینی خرمن خود را بسوز

هرکجا شمعی ببینی پیش او پروانه باش

یوسف ار دستت دهد گو باش در زندان مقیم

گنج اگر حاصل شود گو جای در ویرانه باش

گر مهی بیمار شو، ور با خودی بی‌خویش گرد

ور به هوشی مست شو، ور عاقلی دیوانه باش

ساقیا! ما را ز لعل خویش کن مست و خراب

گو شراب عاشقان بی‌ساغر و پیمانه باش

چون جلال آزاد شو از دوست وز دشمن ببر

فارغ از نیک و بد هر خویش و هر بیگانه باش

 
 
 
اثیر اخسیکتی

گر ز کوی عاشقانی، تا عدم هم خانه باش

خویش خوش رویان شدی، با خویشتن بیگانه باش

گه سرای خاص را، چون عامیان دهلیز کن

گه زبان عام را، چون خاصگان خانه باش

هر که را بر کوش زنجیری بود دیوانه شو

[...]

مولانا

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باش

ساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باش

سر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مده

وان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باش

چون ز خود بیگانه گشتی رو یگانه مطلقی

[...]

سعدی

هر که با یار آشنا شد گو ز خود بیگانه باش

تکیه بر هستی مکن در نیستی مردانه باش

کی بود جای ملک در خانهٔ صورت پرست

رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش

پاک چشمان را ز روی خوب دیدن منع نیست

[...]

نظیری نیشابوری

طاعت پیر مغان کن وز همه بیگانه باش

اول از میخانه بودی آخر از بتخانه باش

کشتگان عشق، می از کاسه سر می خورند

چون که سر را خاک خواهد خورد گو پیمانه باش

کاذبی در عشق، اگر خاکسترت گردد خموش

[...]

صائب تبریزی

روشناسِ اهلِ مشرب چون درِ میخانه باش

آشناتر با می از خطِ لبِ پیمانه باش

دیده‌بانی را به بلبل داد آخر باغبان

چشمِ بدبینی ببند و چشمِ صاحب خانه باش

در غبارِ خط نهان شد خال، رحمی پیش گیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه