از خلد گرفت بوستان نور
پیرایه و جامه یافت از حور
جامه ز حریر و حُلّه دارد
سرمایه ز لعل و درّ منثور
بودند چهار مه درختان
مانند مقامران مقمور
امروز نگرکه از تجمّل
گویی همه قیصر اند و فغفور
تا گشته هنوز طبع گیتی
تَفسیده چنانکه طبع محرور
ابر و شجر از پی علاجش
ریزند همی گلاب و کافور
تا باد بهار پرده بر داشت
از چهرهٔ لعبتان مستور
نرگس ز شراب عشق شد مست
بگشاد ز خواب چشم مخمور
گر مَی نخورد کسی در این وقت
عذرش مشنو که نیست معذور
خاصه که همی زنند دستان
قمری و تذرو و سار و زُرزور
از سرو و چنار و بید و بادام
بر چنگ و رباب و نای و تنبور
اندر کف عاشقان سر مست
از شادی و حال دوست منشور
واندر کف مهتر خراسان
منشور عمیدی نشابور
فخر الامرا مُشّید الملک
مسعود محمد بن منصور
صدری که ز خالق است شاکر
وز جمع خلایق است مشکور
کردست فلک ضمیر او را
بر گنج خرد امین و گنجور
وندر دل اوست هر چه از علم
درکُتبِ اوایل است مسطور
ایزد چو به دست قدرت خویش
بر زد رقم قضا به مقدور
آن خواست که بر سپاه اعدا
مسعود بود همیشه منصور
تا گشت عمل بدو مُفَوّض
میسور شد آنچه بود معسور
دل شاد شد آن که بود غمگین
آسوده شد آن که بود رنجور
بنهاد زمانه حق به موضع
باطل ز میانه گشت مهجور
باطل چه به کار بود با حق
ظلمت چه بهکار بود با نور
دانی که نزیبد و نشاید
وز دانش و از خرد بود دور
منزلگه شیر جای نخجیر
مأوی گهِ باز جای عصفور
زان شاخ شرف چنین سزد بار
بر جای پدر چنین سزد پور
هم یوسف به عزیز در مصر
هم موسی به کلیم در طور
ای محتشمی که در خراسان
امروز تویی مشار و منظور
درگاه تو از طواف زوّار
بیتالحَرَم است و بیت معمور
اوصاف امیری و عمیدی
صدق است تو را و جز تو را زور
تاگشت به عدل تو مُهَنّا
این شهر بزرگوار و مشهور
پیش پدرت همی به عُقبی
شکر تو کند روان شاپور
فرمان تو باید اندرین شهر
تا کس نشود دلیر و مغرور
یعسوب چو در میان نباشد
آشفته شوند خیل زنبور
اعدای تو زیر بار اِدبار
هستند به مزد دیو مزدور
همچون شب تار زلف خوبان
روز همه ناخوش است و دیجور
گر کین تو بگذرد سوی هند
ور خشم تو ره برد سوی تور
در تور حمایتی شود خان
در هند هزیمتی شود فور
گردون که به زیر حکم باری
بودست و بود همیشه مجبور
مثل تو ندید و هم نبیند
از آدم تا دمیدن صور
بر خور ز طرب که در بهاران
با تو به طرب شدیم برخور
می خواه که لالهزار و گلزار
از بوی تبت شدست و فنصور
هر دم که تو را پری ببیند
بر دست نهاده آب انگور
خواهد که نهد به زیر پایت
رخساره به جای نقش محفور
تا ذاکر فضل تو شدم من
گشتم به میان خلق مذکور
مذکور بود کسی که دارد
بر ذکر تو شعر خویش مقصور
هرچند که نیست هیچ تقصیر
اندر حق من ز شاه و دستور
مال من و جاه من نگردد
الا به عنایت تو موفور
تا شیعه به دشت کربلا در
جمهور شوند روز عاشور
از ناموران و مهتران باد
هر روز به درگه تو جمهور
تا حِصن حَصین خسروان را
چاره نبود ز برج وز سور
حِصن تو ز حِصن ایزدی باد
برجش ز نشاط و سورش از سور
تو غالب و حاسدانت مغلوب
تو قاهر و دشمنانْتْ مقهور
تو سرور و کرده سرکشان را
در قبضهٔ امر خویش مأمور
اندر حَشَمِ تو صد چو اثوریا
واندر خَدَم تو صد چو طیفور
هر روز چنانکه روز نوروز
طبع تو خوش و دل تو مسرور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیفی زیبا از بهار و جلوههای آن است که آمیختهای از زیباییهای طبیعت و خوشحالی مردم را به تصویر میکشد. در آغاز به وجود چهار درخت در بوستانی سرشار از تجمل اشاره میشود که همانند مقامران در حال خوشگذرانند. سپس به وصف حال عاشقانی میپردازد که در بهار به میوۀ شراب عشق میرسند و از خواب بیدار میشوند. در ادامه، شاعر به شخصیتها و ویژگیهای یک امیر نیکوکار در خراسان میپردازد و او را ستایش میکند، به خصوص به دلیل عدل و انصافش که باعث شادی و آسایش مردم شده است. لذا این شعر به خوبی نماد زندگی شاد و بالندگی در فصل بهار و تأثیر مثبت رهبری عادلانه را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از بهشت، گلستان زیبایی رنگ و بو گرفت و از حوریها جامهای زینتی پوشید.
هوش مصنوعی: لباسش از حریر نرم و زیباست و سرمایهاش از سنگهای قیمتی و درخشان تشکیل شده است.
هوش مصنوعی: چهار درخت مانند چهار مرد بزرگ و با مقام در کنار هم ایستادهاند.
هوش مصنوعی: امروز نگاه کن که به خاطر تجمل و زرق و برق، همه خود را مانند پادشاهان و قدرتمندان بزرگ تصور میکنند.
هوش مصنوعی: این دنیا هنوز به سرنوشت خود دچار نشده و وضعیتش مانند حالتی است که زیر فشار باشد.
هوش مصنوعی: ابر و درخت به دنبال درمان او هستند و بوی گلاب و کافور به هوا میافتد.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، وقتی که وزش باد پردهها را از روی چهره دختران زیبا کنار میزند.
هوش مصنوعی: نرگس به خاطر عشق به مستی رسیده و چشمان خوابآلودش را باز کرده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی در این لحظه شراب نخورد، بهانهاش را نپذیر چرا که او هیچ عذری ندارد.
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه پرندگان مانند قمری، تذرو، سار و زُرزور، با شادی و نشاط در حال پرواز و جستوخیز هستند.
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و ظرافت طبیعت و درختان اشاره دارد که با سازهای موسیقی توصیف شدهاند. درختان مانند سرو، چنار، بید و بادام به نوعی به هم پیوستهاند و به خلق نوای دلنشین موسیقی افزوده شدهاند که با چنگ، رباب، نای و تنبور奏 میشود. این ترکیب نشاندهنده هماهنگی بین زیباییهای طبیعی و هنر موسیقی است.
هوش مصنوعی: در دستان عاشقان، نشانهای از خوشحالی و شادابی به خاطر عشق و حضور دوست وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دستان بزرگترین شخصیت خراسان، نوشتهای از عمید نیشابوری وجود دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی به نام محمد بن منصور میپردازد که از خاندان فخر الامرا و در واقع شخصی برجسته و قدرتمند در زمینه سلطنت و شاهنشاهی است. او به عنوان یک حاکم مقتدر و نیز معمار و سازنده ای که به رفاه و آبادانی پادشاهی خود توجه دارد، معرفی میشود.
هوش مصنوعی: سرداب وجودی که از خالق نشأت گرفته، همواره شاکر و سپاسگزار است و از وجود دیگران نیز قدردانی میکند.
هوش مصنوعی: آسمان او را به دانش و خرد ویژهای برگزیده و به امانت گذاشته است.
هوش مصنوعی: در دل او همه آنچه از دانش در کتابهای قدیمی نوشته شده، وجود دارد.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند با قدرت خود تقدیر را رقم زد، هر چیزی که مقرر بود به وجود آمد.
هوش مصنوعی: او آرزو کرد که بر دشمنان خود همیشه پیروز و موفق باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که عمل به خداوند واگذار شد، آنچه که سخت و ناممکن به نظر میرسید، ممکن و آسان گردید.
هوش مصنوعی: کسی که در گذشته غمگین بود، اکنون شاد و خوشحال شده است و کسی که دچار رنج و درد بود، حالا آرامش یافته و راحت شده است.
هوش مصنوعی: زمانه حق را در جای نادرست قرار داد و به همین دلیل، حق مورد غفلت واقع شد.
هوش مصنوعی: باطل و ناحق هیچگاه نقشی در کنار حق و حقیقت ندارند، همانطور که تاریکی نمیتواند در کنار نور وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: میدانی که این کار مناسب و شایسته نیست و دور از دانش و خرد است.
هوش مصنوعی: محل زندگی شیر، مکانی است برای شکار، و مکان پرواز باز، پناهگاهی برای پرندگان کوچک است.
هوش مصنوعی: از آن درخت با شرافت، چنین میوهای شایسته است؛ جایگاه پدر و فرزندی این چنین، برازنده است.
هوش مصنوعی: یوسف در مصر به مقام بلند و عزیز رسید و موسی نیز در طور به پیامبری و جایگاه بزرگ خود دست یافت.
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، تو امروز در خراسان به عنوان کسی برجسته و هدفمند شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: درگاه تو همچون کعبه و خانهی مقدس است که زائران به دور آن میچرخند و همیشه آباد و پر رونق است.
هوش مصنوعی: صفات و ویژگیهای شاهانه و سلطنتی خاص توست و هیچکس دیگر نمیتواند با تو رقابت کند.
هوش مصنوعی: این شهر بزرگ و محترم به خاطر عدل تو آرام و آباد شده است.
هوش مصنوعی: پدر تو نیز در عالم آخرت به شکرگزاری از تو مشغول است، مانند شاپور که روحش در آرامش و شکرگزاری به سر میبرد.
هوش مصنوعی: در این شهر باید تنها به فرمان تو عمل کرد تا کسی جرات نکند مغرور و دلیر شود.
هوش مصنوعی: وقتی که رهبری و حضور قوی وجود نداشته باشد، نظم و انسجام گروه از هم میپاشد و همه چیز به هم میریزد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که برای تو کار میکنند یا در خدمت تو هستند، به دلیل دادن پاداش و مزد به یک موجود شرور یا دیو، زیر بار مسئولیت و مشقت قرار دارند. به نوعی به نوعی از وابستگی و تأثیرگذاری بر آنها اشاره دارد که به خاطر منافع خود در شرایط دشواری هستند.
هوش مصنوعی: زلف زیبا و دلفریب مانند شب تاریک است که در روز، همه چیز ناخوشایند و غمانگیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر کینه تو به هندوستان برود یا خشم تو به سرزمین توران کشیده شود، فرقی نمیکند؛ در هر صورت، احساسات منفی تو را رها نمیکنند.
هوش مصنوعی: در یک پوشش حمایتی، خانهای در هند ساخته میشود و به زودی با شکست روبرو خواهد شد.
هوش مصنوعی: جهان که به زیر فرمان خداوند بوده و همیشه تحت کنترل اوست، هیچ وقت نمیتواند خودمختار باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو را ندیده و تا زمان دمیده شدن صور نیز نخواهد دید.
هوش مصنوعی: به خاطر شادی و خوشحالی، در فصل بهار با تو به جشن و سرور پرداختم.
هوش مصنوعی: میخواهم که باغ و لالهزاری که پر از عطر و بوی گل است، به خاطر تو به این زیبایی رسیده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه که تو را، مثل پری زیبایی ببینند، انگار که دست به دست میکنند و آب انگور مینوشند.
هوش مصنوعی: میخواست تا صورت زیبای خود را به زیر پای تو بگذارد، به جای آنکه نقشی از آن را تراشیده باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که من به تسبیح و ستایش فضایل تو پرداختم، در میان مردم شناخته شدم و توجهها به من جلب گردید.
هوش مصنوعی: شخصی ذکر تو را در شعرش گنجانده و تمام توجهش بر آن متمرکز شده است.
هوش مصنوعی: هرچند که من هیچ تقصیری نسبت به شاه و وزیر ندارم، اما...
هوش مصنوعی: ثروت و مقام من تنها به برکت و لطف تو افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: زمانی که شیعیان در روز عاشورا در دشت کربلا گرد هم میآیند و جمع میشوند.
هوش مصنوعی: هر روز افرادی معتبر و برجسته به تبرک حضور یافته و خدمتگزاری تو را میکنند.
هوش مصنوعی: تا قلعه مستحکم و دژهای پادشاهان را چارهای نبود جز برج و بارو.
هوش مصنوعی: قلعه تو مانند دژ الهی است، که برج آن به خاطر شادابی و خوشیاش سر به آسمان زده است.
هوش مصنوعی: تو برتری و حسودانت به شکست میخورند، تو قوی هستی و دشمنانت ضعیف میشوند.
هوش مصنوعی: تو شخصیت برجستهای هستی که بر سرکشان و ظالمان تسلط داری و آنها را تحت کنترل خود داری.
هوش مصنوعی: در میان خدمتگزاران تو، مانند صد جوانمرد برجسته هستند و در میان نوکران تو، گروهی مانند طایفور وجود دارند.
هوش مصنوعی: هر روز باید مثل روز نوروز باشد؛ یعنی حال و هوای خوب و دلانگیزی داشته باشی و روحت شاد باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای یار سرود و آب انگور
نه یار منی به حق والطور
معزول شده است جان ز هرچه
داده است بر آنت دهر منشور
می گوی محال ز آنکه خفته
[...]
ای قصر رسالت تو معمور
منشورِ رسالت از تو مشهور
خدّام ترا غلام گشته
کیخسرو کیقباد و فغفور
در جمله کائنات گویند
[...]
دراجهٔ مشتری بدان نور
از راه تو گفته چشم بد دور
نزدیک توام مرا مبین دور
پهلوی منی مباش مهجور
آن کس که بعید شد ز معمار
کی گردد کارهاش معمور
چشمی که ز چشم من طرب یافت
[...]
بردی دل من ز چشم مخمور
ای چشم بدان ز چشم تو دور
چشمت مرساد چشم کامروز
در چشم منی چو چشمه نور
ای چشم و چراغ من نگوئی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.